سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به پایگاه اطلاع رسانی هادیان خوش آمدید

 
تاریخ : چهارشنبه 91/12/30

بسمالله‌الرّحمنالرّحیم
یا مقلّب القلوب و الأبصار، یا مدبّر اللّیل و النّهار، یا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.
اللّهمّ صلّ علی حبیبتک سیّدة نساء العالمین فاطمة بنت محمّد صلّی الله علیه و ءاله. اللّهمّ صلّ علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها. اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی ءابائه فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّی تسکنه ارضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا. اللّهمّ اعطه فی نفسه و ذرّیّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع اهل الدّنیا ما تقر به عینه و تسرّ به نفسه.

تبریک عرض میکنم به همهی هممیهنان عزیزمان در سراسر کشور، و به همهی ایرانیان در هر نقطهای از جهان که هستند، و به همهی ملتهائی که نوروز را گرامی میدارند؛ مخصوصاً به ایثارگران عزیزمان، خانوادههای شهدا، جانبازان و خانواده‌هایشان، و همهی کسانی که در راه خدمت به نظام اسلامی و به کشور عزیزمان مشغول فعالیتند. امیدواریم خداوند متعال این روز را و این آغاز سال را برای ملت ما، برای همهی مسلمانان عالم، مایهی شادی و بهروزی و نشاط قرار دهد و ما را به انجام وظائفمان موفق و مؤید بدارد. به هممیهنان عزیزمان عرض میکنم توجه داشته باشند که ایام فاطمیه در اواسط روزهای عید است و تکریم و احترام این ایام برای همهی ما لازم است.

ساعت تحویل و هنگام تحویل، در حقیقت حد فاصلی است بین یک پایان و یک آغاز؛ پایان سال گذشته و آغاز سال نو. البته نگاه عمدهی ما باید به طرف جلو باشد؛ سال نو را ببینیم، برای آن خودمان را آماده کنیم و برنامهریزی کنیم؛ اما حتماً نگاه ِبه پشت سر و راهی که طی کردهایم هم برای ما مفید است، برای اینکه ببینیم چه کردهایم، چگونه حرکت کردهایم، نتائج کار ما چه بوده است، و از آن درس بگیریم و تجربه بیاموزیم.

سال 91 مثل همهی سالها، سالی متنوع و دارای رنگها و نقشهای گوناگون بود؛ شیرینی هم داشت، تلخی هم داشت؛ پیروزی هم داشت، عقبماندگی هم داشت. زندگی انسانها در طول حیات، همیشه همین جور است؛ با کش و قوسها همراه است، با فراز و نشیبها همراه است؛ مهم این است که از نشیبها خارج شویم، خودمان را به اوجها برسانیم.

آنچه که در طول سال 91 از جنبهی مواجههی ما با جهان استکبار آشکار و واضح بود، عبارت بود از سختگیری دشمنان بر ملت ایران و بر نظام جمهوری اسلامی. البته ظاهر قضیه، سختگیری دشمن بود؛ اما باطن قضیه، ورزیدگی ملت ایران و پیروزی او در میدانهای مختلف بود. آنچه که دشمنان ما هدف گرفته بودند، صحنهها و عرصههای مختلف بود؛ عمدتاً عرصهی اقتصاد و عرصهی سیاست بود. در عرصهی اقتصاد، گفتند و تصریح کردند که میخواهند ملت ایران را بهوسیلهی تحریم فلج کنند؛ اما نتوانستند ملت ایران را فلج کنند و ما در میدانهای مختلف، به توفیق الهی و به فضل پروردگار، به پیشرفتهای زیادی دست پیدا کردیم؛ که تفصیل آنها برای ملت عزیزمان گفته شده است، گفته خواهد شد؛ من هم انشاءالله در سخنرانی روز اول فروردین، به شرط حیات، اجمالاً مطالبی عرض خواهم کرد.

در زمینهی اقتصاد البته بر مردم فشار وارد آمد، مشکلاتی ایجاد شد؛ بخصوص که اشکالاتی هم در داخل وجود داشت؛ برخی از کوتاهیها و سهلانگاریها انجام گرفت که به نقشههای دشمن کمک کرد؛ لیکن در مجموع، حرکت مجموعهی نظام و مجموعهی مردم، یک حرکت رو به جلو بوده است و انشاءالله آثار و نتائج این ورزیدگی را در آینده خواهیم دید.

در عرصهی سیاست، از یک جهت همت آنها این بود که ملت ایران را منزوی کنند، از جهت دیگر ملت ایران را دچار دودلی و تردید کنند؛ همت آنها را کوتاه و ضعیف کنند. درست عکس این عمل شد؛ در واقع عکس این اتفاق افتاد. در زمینهی انزوای ملت ایران، نه فقط نتوانستند سیاستهای بینالمللی و منطقی ما را محدود کنند، بلکه حتّی نمونههائی از قبیل اجلاس جنبش غیر متعهدها با حضور تعداد کثیری از سران و مسئولان کشورهای جهان در تهران تشکیل شد و عکس آنچه را که دشمنان ما میخواستند، رقم زد و نشان داد که جمهوری اسلامی نه فقط منزوی نیست، بلکه در دنیا با چشم تکریم و احترام به جمهوری اسلامی و به ایران اسلامی و به ملت عزیز ما نگریسته میشود.

در زمینهی مسائل داخلی، مردم عزیز ما در آنجائی که امکان و موقعیت ابراز احساسات وجود داشت ــ عمدتاً در بیست و دوم بهمن سال 91 ــ آنچه را که لازمهی حماسه و شور بود، از خود نشان دادند؛ از سالهای دیگر پرشورتر و متراکمتر در صحنه حاضر شدند. یک نمونهی دیگر هم حضور مردم خراسان شمالی در بحبوحهی تحریمها بود، که نمونه و مستورهای از وضعیت و روحیهی ملت ایران را نشان میداد نسبت به نظام اسلامی و به مسئولان خدمتگار و خدمتگزار خودشان. کارهای بزرگی هم بحمدالله در طول سال انجام گرفته است؛ تلاشهای علمی، کارهای زیربنائی، تحرک فراوان مسئولین و مردم. زمینهها برای حرکتِ رو به جلو و انشاءالله جهش، فراهم شده است؛ هم در زمینهی اقتصاد، هم در زمینهی سیاست، و هم در همهی زمینههای حیاتیِ دیگر.

سال 92 برابر چشمانداز امیدوارانهای که به لطف پروردگار و همت مردم مسلمان برای ما ترسیم شده است، سال پیشرفت و تحرک و ورزیدگی ملت ایران خواهد بود؛ نه به این معنا که دشمنیِ دشمنان کاسته خواهد شد، بلکه به این معنا که آمادگی ملت ایران بیشتر و حضور او مؤثرتر و سازندگی آیندهی این ملت به دست خودشان و با همتِ با کفایت خودشان انشاءالله بهتر و امیدبخشتر خواهد شد.

البته آنچه را که ما در سال 92 در پیشِ رو داریم، باز عمدتاً در دو عرصهی مهم اقتصاد و سیاست است. در عرصهی اقتصاد، به تولید ملی باید توجه شود؛ همچنان که در شعار سال گذشته بود. البته کارهائی هم انجام گرفت؛ منتها ترویج تولید ملی و حمایت از کار و سرمایهی ایرانی، یک مسئلهی بلندمدت است؛ در یک سال به سرانجام نمیرسد. خوشبختانه در نیمهی دوم سال 91 سیاستهای تولید ملی تصویب شد و ابلاغ شد ــ یعنی در واقع این کار ریلگذاری شد ــ که بر اساس آن، مجلس و دولت میتوانند برنامهریزی کنند و حرکت خوبی را آغاز کنند و انشاءالله با همت بلند و با پشتکار پیش بروند.

در زمینهی امور سیاسی، کار بزرگ سال 92، انتخابات ریاست جمهوری است؛ که در واقع مقدرات اجرائی و سیاسی، و  به یک معنا مقدرات عمومی کشور را برای چهار سال آینده برنامهریزی میکند. انشاءالله  مردم با حضور خودشان در این میدان هم خواهند توانست آیندهی نیکی را برای کشور و برای خودشان رقم بزنند. البته لازم است هم در زمینهی اقتصاد، هم در زمینهی سیاست، حضور مردم حضور جهادی باشد. با حماسه و با شور باید  وارد شد، با همت بلند و نگاه امیدوارانه باید وارد شد، با دل پر امید و پر نشاط باید وارد میدانها شد و با حماسهآفرینی باید  به اهداف خود رسید.
با این نگاه، سال 92 را به عنوان «سال حماسهی سیاسی و حماسهی اقتصادی» نامگذاری میکنیم و امیدواریم به فضل پروردگار، حماسهی اقتصادی و حماسهی سیاسی در این سال به دست مردم عزیزمان و مسئولان دلسوز کشور تحقق پیدا کند.



ارسال توسط بسیجی
 

 

دکتر رضا امیری مقدم، عضو هیأت مذاکره‌کننده ایران با آمریکا در موضوع عراق است. او در گفتار زیر، چرایی اشغال عراق توسط آمریکا را تحلیل کرده و ضمن بررسی دلایل درخواست آمریکا برای مذاکره با ایران، ناگفته‌هایی را از جلسات مذاکره بیان کرده است:

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif حمله‌ی دوم
آمریکا پس از حمله به افغانستان و اشغال این کشور مهیای حمله‌ی دوم خود می‌شد. در محافل آمریکای آن روز بحث این بود که گزینه‌ی ما بعد از افغانستان بهتر است ایران باشد یا عراق یا سوریه؟ آمریکایی‌ها تردید داشتند که اول سر را بزنند یا بدنه. در آن شرایط خاص بحث این بود که آیا آمریکا می‌تواند به ایران حمله کند یا نه؟ در حالی که نظر برخی نئوکان‌ها مانند جان بولتون این بود که ما باید به ایران حمله کنیم، آمریکایی‌ها به مجموعه دلایلی به ایران حمله نکردند و عراق را انتخاب کردند.

آنها به این نتیجه رسیدند که ایران هدف سختی است و ما نباید خودمان را درگیر این سختی کنیم. هدف آسان‌تر پیش روی آنها عراق بود. بنابراین تصمیم به حمله به عراق گرفتند؛ چرا؟ چون کشور عراق چند ویژگی داشت: اول اینکه سابقه‌ی حمله به ایران و کویت را داشت و صدام در منطقه و جهان منفور بود. دوم اینکه پس از سال 1991 که ایران و عراق به پیشنهاد مارتین ایندینگ که مدت‌ها سفیر آمریکا در اسرائیل بود، در سیاست مهار دو جانبه قرار گرفته بودند، عراق کاملاً منهدم شده بود و شکاف مردم و حاکمیت در اوج و اوضاع اقتصادی این کشور به‌شدت بد بود. همچنین بر اساس تبلیغات آن روز آمریکا، عراق متهم بود که دارای سلاح هسته‌ای و کشتار جمعی است و با تروریست‌ها ارتباط دارد. در نهایت کنگره‌ی آمریکا باتوجه به این زمینه‌ها قانونی با عنوان «آزادسازی عراق» را تصویب نمود.
در جواب آمریکایی‌ها گفتیم که مسأله‌ی تروریسم یک بسته‌ای است که گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نمی‌توان با آن گزینشی برخورد کرد. با یکی برخورد کرد و یکی را آزاد گذاشت. آنها گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم که مشکل شما را حل کنیم. برای این با شما مذاکره می‌کنیم که مشکل ما حل شود.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif استراتژی «شهری بر فراز تپه»
همه‌ی مؤلفه‌های لازم برای حمله به عراق وجود داشت. اما هدف آنها یقیناً عراق نبود، بلکه جمهوری اسلامی ایران بود. آنها می‌خواستند حکومت ضعیف عراق را ساقط کرده و آن را تبدیل به یک حکومت با الگوی مورد نظر خود برای تمام جهان کنند. ساختن «شهری بر فراز تپه» بخشی از ادبیات و اعتقادات آنها است. با این عمل دیگر نیازی به جنگ با ایران، عربستان یا مصر نیست. چراکه مثلاً مردم ایران با دیدن این حکومت، از آن الهام می‌گیرند و خودشان حکومتشان را نابود می‌کنند.

آمریکا در نظر داشت که اگر این نقشه هم راهگشا نبود از تدابیر دیگری استفاده کند و چند بار نیز اقدام به توطئه علیه ایران کرد ولی نتیجه‌ای نگرفت. فضای آن روز هم چنین بود که اگر آمریکا به عراق حمله می‌کرد، هیچ تضمینی وجود نداشت که به بخشی از خاک ایران هم حمله نکند و حتی یکی از گزینه‌های محتمل امنیتی آن روز این بود که منافقین به کرمانشاه یا ایلام حمله کنند. به هر حال ورود آمریکا به عراق مسئله‌ای بسیار جدی و مهم برای ما بود؛ به‌طوری که ما بعد از جنگ تحمیلی، هیچ مسأله‌ای به این مهمی در کنار مرزهای خود نداشتیم.

سرانجام آمریکا در 29 اسفند 1381 به عراق حمله کرد. با این اوصاف آمریکایی‌ها در عراق پرونده‌ای را باز کردند تا به وسیله‌ی آن ایران را از پا در بیاورند اما با اشتباهاتی که مرتکب شدند، عراق بلای جان خودشان شد. آمریکایی‌ها در باتلاقی فرو رفتند که برای خروج از آن راهی جز مذاکره با ایران ندیدند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif دو اشتباه بزرگ
آمریکا علی‌رغم قدرتمندیش، یک آسیب‌پذیری‌هایی هم دارد. آمریکایی‌ها اولاً در گفتار و رفتار خود از منطق تبعیت نمی‌کنند و ثانیاً از روی غرور پیش می‌آیند. این غرورشان باعث شده که خودشان برای خودشان مشکل ایجاد کنند. در عراق هم اوضاع همین‌گونه بود. آنها از مشکلات و ضعف ساختاری رنج می‌بردند. یک روز آقای بارزانی به من گفت این آمریکایی‌ها بین نهادهای خودشان هم هماهنگی ندارند. در یک تیپشان هم هماهنگی ندارند. فرمانده از معاون خبر ندارد و بی‌نظمی غوغا می‌کند.

یکی از اشتباهات آنها در عراق تحقیر مردم بود. روزی با آقای بارزانی درباره‌ی رفتارهای اشتباه آمریکا در عراق صحبت می‌کردیم که ماجرای عبرت‌آموزی را تعریف کرد. گفت که یک‌بار ما در منطقه‌ی سبز بغداد جلسه‌ای با آقای محمود عثمان -از مبارزان کرد و از فعالین سیاسی عراق- در چهارچوب شورای حکومتی عراق داشتیم. او با دو ساعت تأخیر در جلسه حاضر شد. بابت این تأخیر به او اعتراض کردیم. در جواب به من گفت که ننگتان باد! شما اینجا به اسم مسأله‌ی شورای حکومتی عراق نشسته‌اید. من وقتی خواستم وارد منطقه‌ی سبز بغداد بشوم، افسر عراقی جلوی مرا گرفت و گفت که آمریکایی‌ها گفتند نمی‌توانی وارد شوی و باید بازرسی شوی. گفتم خوب بازرسی کن. گفت نمی‌توانم، باید افسر آمریکایی بیاید. گفتم خوب بگو بیاید. دیدم افسر آمریکایی آمد و گفت من نمی‌توانم تو را بازرسی کنم. باید سگ بیاید، گفتم خوب سگ بیاورید. گفت الان ساعت استراحتش است، استراحتش که تمام شد می‌آید. من دو ساعت معطل ماندم تا استراحت سگ تمام شد و آمد مرا بو بکشد و من توانستم بیایم داخل! آیا در دل این عراقی چیزی جز کینه از آمریکایی‌ها باقی می‌ماند؟ یا مسأله‌ی بازرسی بدنی زن‌ها که به دلیل ریشه‌های اسلامی و اعتقادی مردم عراق بسیار برای آنها سخت و سنگین بود.

مسأله‌ی دوم اما نادیده گرفتن نقش عراقی‌ها در حکومت عراق بود. آنها حتی به معارضین عراقی گفتند که شما در حد مشاور با ما هستید و حاکمیت عراق با ما است. آمریکایی‌ها به مجلس اعلا گفتند که اگر هر نیروی سپاه بدر سوار تانک‌های غیر آمریکایی شود ما آنها را می‌زنیم و حتی بعد‌ها به‌طور رسمی به آنها گفتند که شما حق ورود به عراق را ندارید. آمریکایی‌ها درصدد انکار مردم عراق بودند. [گزیده‌ای از تحلیل رهبر انقلاب درباره‌ی شکست آمریکا در عراق را از ایـــنجا بخوانید]

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif در مذاکرات چه گذشت؟
زمانی که بحران عراق عمیق شد و برخی مردم عراق، علیه آمریکا دست به اسلحه بردند، آمریکایی‌ها احساس ناامنی کرده و در سیاست خود تجدید نظر کرده بودند و دو تن از سناتور‌های آنها به نام‌های بیکر و همیلتون شروع به تحقیق کردند. آنها در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات، مذاکره با سوریه و ایران است.

واقعاً مذاکرات در شرایط سختی انجام شد. از یک‌سو کشور عراق در یک ناامنی بدی فرو رفته بود و برای کشور ایران حفظ حکومت عراق یک اولویت اساسی بود. از آن طرف هم مهم بود که مواضع و اصول نظام اسلامی ایران محفوظ بماند. ده‌ها جلسه برگزار شد که خروجی آن جلسات، محتوای موضع تیم مذاکره‌کننده‌ی ایرانی بود. جلساتی که سناریوهای مختلف در آن بررسی می‌شد. اگرچه آمریکا قلدری خود را نمایش می‌داد اما موضع اقتدار از آن ما بود چراکه اولاً او از سر نیاز پای میز مذاکره آمده بود و دوم این‌که در اشغالگریش شکست خورده بود.
آمریکایی‌ها تبلیغ می‌کردند که ایرانی‌ها می‌خواهند دولت عراق پا نگیرد اما وقتی آقای مالکی به‌عنوان نماینده‌ی عراق به داخل جلسات آمد به خوبی دید که جمهوری اسلامی انگیزه‌ی کافی برای ریشه‌کن کردن تروریسم از عراق دارد، اما آمریکایی‌ها این انگیزه را ندارند.

آمریکا به ما پیشنهاد مذاکره داد. بنابراین ما نیاز به مذاکره با او نداشتیم، بلکه آمریکا به آن نیاز داشت. نه تنها آمریکا از ایران درخواست مذاکره کرد بلکه تمام رهبران شیعه و کرد عراق نیز از ایران درخواست کمک کردند. بعضی دولتمردان عراق از رهبر انقلاب درخواست کمک کردند و گقتند که شما بیایید برای نجات عراق با آمریکایی‌ها مذاکره کنید و به همین دلیل ایشان به ما اجازه دادند که در مورد عراق با آمریکا مذاکره کنیم.

سرانجام مذاکرات در سطح سفرای دو کشور آغاز شد. البته آمریکایی‌ها از روی ناچاری به سمت مذاکره با ما آمدند. همواره در مذاکرات حالت قلدری و دیکتاتور مآبی می‌گرفتند و چون خیلی احساس می‌کردند قدرت دارند فکر می‌کردند هر چیزی که  از موضع بالا بگویند بقیه باید بپذیرند. به ما می‌گفتند که در مسأله‌ی عراق دخالت نکنید و مدام به مسأله‌ی تروریسم اشاره می‌کردند. ما در جواب گفتیم که عراق امروز به مرکزی برای تروریست‌ها و گروه‌های خونریزی چون پژاک تبدیل شده است. مسأله‌ی تروریسم یک بسته‌ای است که گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نمی‌توان با آن گزینشی برخورد کرد. با یکی برخورد کرد و یکی را آزاد گذاشت. شما بیایید تا کاری کنیم که ریشه‌ی تروریسم در عراق بخشکد. مگر شما نمی‌گویید که از این ترورها و کشته‌شدن سربازان و مردم عراق رنج می‌برید. آنها می‌گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم که مشکل شما را حل کنیم. ما هم می‌گفتیم پس ما چرا مشکل شما را حل کنیم؟

آنها در مذاکرات به استدلال پایبند نبودند. حرفی برای گفتن نداشتند. حتی عراقی‌ها هم می‌گفتند که شما گفتید مذاکره کنیم، ما هم اینها را آوردیم اینجا برای مذاکره. مذاکره هم بده بستان است. شما اگر می‌خواهید امنیت سربازانتان را حفظ کنید باید به فکر خواسته‌ی ایران هم باشید.

اینها در حالی بود که آمریکایی‌ها چندین بار به مردم ما در عراق حمله کردند و حتی دیپلمات‌های ما را دستگیر کردند و به فجیع‌ترین حالت شکنجه کردند و به دنبال این بودند که به ما بگویند این تروریست‌ها از القاعده‌اند و همان‌طور که از ما می‌کُشند با شما نیز دشمنی دارند. اما برای ما روشن بود که این تروریست‌ها همان آمریکایی‌ها هستند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif آمدیم تا فقط مشکل خودمان حل شود
به آنها گفتیم که ریشه‌ی تروریسم به این برمی‌گردد که شما ارتش و دستگاه امنیتی عراق را منحل کردید. ما به شما گفیتم از پیش‌مرگ‌های کرد و سپاه بدر استفاده کنید. شما گفتید استفاده از بدر مانند سوار شدن بر یک ببر وحشی است. شما یک خلأ ایجاد کردید. طبیعتاً گروه‌های معارض توانمند در این فضا رشد می‌کنند. خودتان را حاکم عراق کردید، آمدید با احساسات و غرور مردم عراق بازی کردید. به اعتقادات این مردم توجهی نکردید. مردم عراق برآشفتند و علیه شما دست به اسلحه بردند. دو سال تمام مرز‌های عراق را رها کردید و تروریست‌ها از هر جای دنیا وارد این کشور شدند. مقصر این وضعیت خود شما هستید.

گفتیم شما با این ارتش نظامی آمدید و یک کشور را اشغال کردید و گفتید ما حاکم نظامی اینجا هستیم. بعد از اینکه حضرت آیت‌الله سیستانی و مراجع و مردم عراق جلوی شما ایستادند آمدید حاکم غیرنظامی گذاشتید. دوباره خودتان در سازمان ملل گفتید که ما اشغالگر هستیم. شما خودتان برای خودتان مشکل ایجاد کردید. طبیعی است که ما نگهبان شما نیستیم.

در نهایت آنها اعلام کردند که ما برای این با شما مذاکره می‌کنیم که مشکل ما حل شود. ما گفتیم چطور مشکل شما باید حل شود اما مشکل ما نباید حل بشود؟ اگر سرباز آمریکایی کشته شود بد است، اما اگر شیعه‌ی عراقی کشته شد خوب است؟ چطور شما به منافقین کمک‌های نظامی می‌دهید؟ آن‌وقت اگر آنها با آن سلاح‌ها مردم عراق را بکشند ایراد ندارد؟ اگر القاعده و بعثی‌ها آمدند و از شما کشتند ایراد دارد؟ اگر جیش‌المهدی از خودش دفاع کند ایراد دارد، اما اگر منافق‌ها و پژاک از خودشان دفاع کنند ایراد ندارد؟
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/22111/C/13911208_0122111.jpg
مذاکرات خیلی محکم و تند انجام گرفت. جالب است که پس از اتمام دور اول مذاکرات، «کراکر» سفیر آمریکا تمام خبرنگار‌ها را به سفارت آمریکا برد و آنها را محترمانه بازداشت کرده بود. زمانی که رئیس هیأت ایرانی از جلسه بیرون آمد، حتی یک خبرنگار در محوطه حضور نداشت که او بتواند با آنها صحبت کند. این کار برای آن بود که اولین خبر از طرف کراکر پخش شود. همین کار را هم کرد و در مصاحبه‌اش مدام گفته بود که ما به ایرانی‌ها فلان مسائل را گوشزد کردیم و... در حالی که فضای مذاکره اصلاً این‌گونه نبود. آنها بر خلاف روند توافق‌شده برای مصاحبه‌ی مطبوعاتی، به صورت یک‌جانبه مصاحبه کردند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif دست آمریکا برای عراقی‌ها رو شد
پس از پایان دور اول، مذاکرات دو دور دیگر هم در سطح سفیر و کارشناسی ادامه یافت که این مذاکرات هم به پیشنهاد آمریکا انجام شد. آن مذاکرات هم باز تکرار مکررات بود. این مذاکرات طولانی شد و به دور چهارم کشید که قبل از شروع این دور، مذاکرات قطع شد.

مذاکرات عراق دستاوردهایی برای ما و مردم عراق داشت. مذاکرات باعث شد که دولت عراق یک گام به سمت تثبیت پیش برود. هرچند برای ما و عراقی‌ها ثابت شد که آمریکایی‌ها در گفتار و رفتار خود صادق نیستند. آمریکایی‌ها تبلیغ می‌کردند که ایرانی‌ها می‌خواهند دولت عراق پا نگیرد اما در این مذاکرات برای عراقی‌ها هم ثابت شد که این ادعا دروغ است. وقتی آقای مالکی به‌عنوان نماینده‌ی عراق به داخل جلسات آمد به خوبی دید که جمهوری اسلامی انگیزه‌ی کافی برای ریشه‌کن کردن تروریسم از عراق دارد، اما آمریکایی‌ها این انگیزه را ندارند.

آمریکایی‌ها می‌خواستند در عراق بمانند و هدفشان از مذاکرات این بود که امنیتشان در عراق تضمین بشود تا به راحتی به غارت سرمایه‌های عراق بپردازند که این اتفاق نیفتاد. برای عراقی‌ها کاملاً روشن شد که آمریکایی‌ها در مذاکرات صداقت ندارند. بعد از مذاکرات خود عراقی‌ها به‌شدت بر مسأله‌ی خروج منافقین و دیگر گروهک‌های تروریستی از عراق اصرار و نسبت به آن ایستادگی کردند.



ارسال توسط بسیجی
 
تاریخ : دوشنبه 91/12/21

آقای حسن کاظمی قمی، رئیس هیأت ایرانی مذاکره‌کننده با آمریکا در موضوع عراق است. تجربه‌ی مذاکره‌ای که پس از انقلاب اسلامی ایران، برای کمتر دیپلمات ایرانی اتفاق افتاده است. پرونده‌ی امنیتی عراق، کشور تحت اشغال آمریکا موضوع مذاکره بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده‌ی آمریکا بود و خط قرمز تیم مذاکره‌کننده‌ی ایرانی نیز همین بود؛ مذاکره فقط درباره‌ی عراق. گفت‌وگوی تفصیلی ما با سفیر پیشین ایران در عراق درباره‌ی تجربه‌های این مذاکره است.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif موضوع ما درباره‌ی مذاکره ایران و آمریکا در مورد موضوع عراق است، اما به نظر می‌رسد که پیش از ورود مستقیم به این بحث، باید شرایط منتج به این مذاکره را بررسی و تحلیل کنیم.
بله. آمریکایی‌ها پس از فروپاشی نظام دوقطبی، نظریه‌ی نظم نوین جهانی را مطرح و دنبال کردند و کوشیدند تا نظام تک‌قطبی را در عرصه‌ی بین‌الملل به وجود آورند. البته فضای بین‌المللی اجازه‌ی این کار را نمی‌داد، اما حادثه‌ی یازده سپتامبر این فرصت را برای آمریکا پدید آورد تا به بهانه‌ی مبارزه با تروریسم و برقراری امنیت، رهبری مبارزه‌ی جهانی با تروریسم را در اختیار بگیرد. طبیعی بود که اولین کشور هم افغانستان باشد. پس از افغانستان هم نوبت به عراق رسید.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif بالاخره برای اشغال افغانستان با توجه به بروز و ظهور القاعده در آن‌جا، توانستند توجیهی برای حمله بتراشند، اما چرا پس از آن، عراق را انتخاب کردند؟
حمله‌ی آمریکا به عراق باز به همان نگاه هژمونی و سلطه‌ی آنها برمی‌گردد. با این نگاه باید خاورمیانه‌ی جدیدی شکل می‌گرفت که گام اولش می‌توانست عراق باشد. آمریکایی‌ها بهانه تراشیدند که عراق سلاح کشتار جمعی دارد، در رأسش یک دیکتاتور است و لذا این‌ امکان وجود دارد که با تروریست‌ها تبانی کند و سلاح‌های کشتار جمعی را در اختیار تروریست‌ها قرار دهد و امنیت جهانی را به خطر بیندازد. از این منظر آمریکا وارد عراق شد و آن‌جا را اشغال کرد و رژیم صدام را برانداخت.

نکته‌ی قابل توجه این است که آمریکا برای لشکرکشی به عراق، بر خلاف قوانین و هنجارهای بین‌المللی و توافقات اولیه‌ای عمل کرد که قرار بود از شورای امنیت سازمان ملل مجوز بگیرد و سپس حمله‌اش به عراق را شروع ‌کند، با کنارگذاردن این توافق جهانی خواست این پیام را به دنیا بدهد که دیگر رویّه‌ی بین‌المللی عوض شده و از امروز آمریکاست که بر عرصه‌ی جهانی و بر عرصه‌ی روابط بین‌الملل مدیریت می‌کند.

سقوط طالبان در افغانستان به‌سرعت انجام گرفت و به همین خاطر، آمریکا احساس کرد که می‌تواند وارد عراق شود. عراق جایی بود که اگر آمریکا در آن موفق می‌شد، می‌توانست هم تغییرات مدّ نظرش در خاور میانه را اجرا کند و هم در عرصه‌ی جهانی نشان بدهد که امروز آمریکاست که می‌تواند و باید مدیریت مطلق جهان را بر عهده بگیرد.

اتفاقی که پس از یورش آمریکا به عراق افتاد، آن بود که رژیم عراق، مقاومتی در برابر لشکرکشی آمریکا نکرد. یعنی از 29 اسفند 1381 تا 20 فروردین 1382، رژیم عراق ساقط شد؛ البته بدون رجوع به شورای امنیت و ظرف 21 روز. آمریکا سرمست از این پیروزی نظامی، به کشورهایی مثل فرانسه و آلمان که در جنگ همراهی نکرده بودند، پیام داد که حق ورود به عراق را ندارند و نمی‌توانند در بازسازی عراق حضور داشته باشند.

دومین پیام آنها به منطقه و همین‌طور جمهوری اسلامی این بود که عراق تحت اشغال است و هیچ امنیتی ندارد. در نتیجه کسی مسئولیت حفظ جان هیچ دیپلماتی را تقبل نمی‌کند. به معارضین واقعی هم این پیام را داد که اگر کسی بدون هماهنگی وارد این کشور شود، با آنها مثل تروریست‌ها برخورد خواهد شد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif آمریکا این پیام‌های سَلبی را برای حفظ منافع خود فرستاد، اما آنها در بُعد ایجابی چه کردند؟
طبیعی بود که آمریکا به دنبال تشکیل یک نظام سیاسی با شعار دموکراسی در عراق باشد، اما با مدل آمریکایی. حتی قبل از لشکرکشی، قانون اساسی مطابق نظر خود را با مشورت گروهی از عراقی‌ها تحت عنوان «مشاورین» تدوین کرده بودند. دومین برنامه‌ی آمریکا در عراق، تشکیل ساختار دفاعی و امنیتی کاملاً آمریکایی بود. مسأله‌ی سومی هم که دنبال می‌کردند، تشکیل یک پایگاه نظامی دائمی در عراق بود.

آنها یک آمریکایی بازنشسته‌ی نظامی را در مسند امور گذاشتند و به عراقی‌ها گفتند که شما مشاور او باشید، در حالی که ابتدا قرار بود و وعده داده بودند که حکومت را به خود عراقی‌ها بسپارند. این برنامه‌ها از همان اول مخالفت ملی را در عراق برانگیخت؛ مقاومتی که رهبران عراق و مراجع دینی آغازکننده‌ی آن بودند. به همین دلیل آمریکایی‌ها مجبور شدند پس از دو ماه، حاکم نظامی عراق را عوض کنند و اصطلاحاً یک حاکم مدنی را جایگزین او سازند. اما این حاکم مدنی را در چه شرایطی آوردند؟ تصور آمریکا این بود که چون مردم را از یک دیکتاتور نجات داده‌اند، مردم از آنها استقبال می‌کنند. در حالی که باور مردم عراق این نبود. باور مردم عراق این بود که آمریکا یک زمانی به جهت منافعی که داشته، از صدام حمایت کرده و امروز به خاطر مصالحی که دارد، صدام را سرنگون کرده است. به همین خاطر اگرچه مردم از سرنگونی رژیم دیکتاتور خوشحال بودند، اما از اشغال کشورشان هم ناخشنود بودند.

آمریکایی‌ها در دو ماه آغاز اشغال عراق، متوجه شدند به دلیل این‌که مردم و رهبران دینی عراق از آنان تمکین نکردند، هزینه‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی‌شان به‌شدت بالا رفته است. به همین دلیل به‌سرعت مجبور شدند به شورای امنیت سازمان ملل رجوع کنند. یعنی پس از دو ماه، با همکاری انگلیسی‌ها و دیگر متحدانشان، قطعنامه‌ی 1483 شورای امنیت را به تصویب رساندند مبنی بر این‌که عراق یک کشور اشغال‌شده است و باید توسط اشغالگر اداره شود. از آن‌جا بود که بحث حاکم مدنی پیش ‌آمد. این نخستین عقب‌نشینی آمریکا از صحنه‌ی عراق بود.

آمریکا که به فرانسه و آلمان اجازه‌ی ورود به عراق را نداده بود، حالا اصرار می‌کرد که با ایران وارد مذاکره شود، شما شک نکنید که این نشان می‌داد آمریکا به دلیل سیاست‌های غلطش دچار یک شکست فاحش شده بود.بنابراین درخواست مذاکره از سوی آنها در این فضا شکل گرفت.

دومین عقب‌نشینی آمریکا نیز هنگامی رخ داد که حاکم مدنی عراق گفت من یک شورای مشورتی تشکیل می‌دهم تا عراقی‌ها به من مشورت بدهند. مجدداً مخالفت‌ها شروع شد. عراقی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که اگر قرار باشد یک آمریکایی بر ما حکومت کند و هرگونه عملی را مخالف مصالح ملی و مردمی ما انجام دهد، چرا ما باید در گناه او شریک باشیم؟ به همین خاطر مخالفت با تأسیس مجلس مشورتی آغاز شد و همین باعث شد که شورایی به نام «شورای حکومتی» در برابر خواسته‌ی حاکم آمریکایی شکل بگیرد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif یعنی آیا آمریکا در طراحی حمله‌اش به عراق، شرایط مردمی و مذهبی این کشور را مورد توجه قرار نداده بود و آن را محاسبه نکرده بود؟
نه؛ به این دلیل که آمریکا شناخت واقعی از یک جامعه‌ی دینی و مذهبی نداشت، به‌خصوص کشوری که اکثریت آن مسلمانند و طعم تلخ دیکتاتوری تحت حمایت بیگانه را هم کشیده‌اند. آنها شناختی از وضعیت فرهنگی، اجتماعی و دینی عراق نداشتند و هنجارهای چنین جامعه‌ای را درک نمی‌کردند.

اساساً روحیه‌ی استکباری آمریکایی‌ها و نگاه تحقیرآمیزی که به جامعه‌ی بشری دارند، باعث می‌شود که واقعیت‌های جوامع را درک نکنند. آمریکایی‌ها در آموزش‌های نظامی خود به سربازانشان می‌گویند که شما به یک جامعه‌ی وحشی می‌روید تا آن‌جا را متمدن کنید. وقتی این برتری‌خواهی و برتری‌جویی را در فکر سربازانشان جامی‌اندازند، آن‌ها با این روحیه و با اتکا به اسلحه و سرنیزه‌شان رفتارهایی از خود نشان می‌دهند که با هنجارها و روحیه و فرهنگ جوامع و چه‌بسا بشریت سازگاری ندارد. به همین دلیل یک سرباز آمریکایی در عراق حتی وزیر این کشور را از ماشین بیرون کشید وسط خیابان برای تفتیش روی زمین ‌خواباند.

آمریکا تا به مصالح، منافع، هنجارها، شرایط اجتماعی و فرهنگی مردم کشورهای دیگر توجه نکند، در هر جای دنیا که باشد، دچار مشکل خواهد شد. در نتیجه با مردم عراق هم از ابتدای اشغال دچار تناقض شد و این تناقض با مخالفت مراجع دینی و اعتراضات رهبران سیاسی و نیز به دلیل سیاست‌ها و رفتارهای غلط آمریکایی‌ها روز‌به‌روز افزایش یافت. از طرف دیگر، وجود خود آمریکا به عنوان اشغالگر، بهانه‌ای برای بروز و توسعه‌ی فضای ناامنی و تروریسم در عراق شد. لذا کم‌کم مقاومت‌های مردمی در مقابل اشغالگری شکل گرفت. پس خود اشغالگری باعث شد که هم تروریسم در عراق جان بگیرد و هم مقاومت‌های مردمی در برابر اشغالگری.

مجموعه‌ی این عوامل به همراه حمایت کشورهای مرتجع از تروریسم و رفتارهای غلط و بی‌توجهی‌های آمریکا، فضای امنیتی عراق را به‌شدت ملتهب کرد. در این چند سال، فضایی ناامن در عراق به وجود آمد که آمریکایی‌ها در آن نقش اول را داشتند. حتی در یک مقطعی و به‌ویژه بعد از انفجار حرمین مطهر عسکریین علیهما‌السّلام در سامّرا، مرتجعین منطقه و بعثی‌ها و تروریست‌ها و به‌ویژه آمریکایی‌ها بسیار تلاش کردند تا وانمود کنند که در عراق جنگ شیعه و سنّی راه‌افتاده و این مفهومش این است که باید دخالت‌های بیشتری صورت گیرد، اما شما د‌یدید که این اتفاق نیفتاد.

این هم یکی از موضوعات مهمی بود که آمریکایی‌ها نفهمیدند که علی‌رغم اختلاف و تنوع سلایق و مذاهب در عراق، برای عراقی‌ها خط قرمزی به عنوان امنیت ملی وجود داشته و دارد. البته فرهیختگی عراقی‌ها، هدایت مراجع دینی و هم‌سویی منافع ایران و عراق باعث شد که علی‌رغم این امواج متلاطم سیاسی و امنیتی، مسیر سیاسی عراق به سمت خوبی پیش برود. پیام‌های وحدت‌بخش رهبر انقلاب اسلامی پس از حوادث سامّرا و فلّوجه مؤید همین مطلب است.

به هر حال و در همین فضا و شرایط سخت، قانون اساسی جدید عراق نوشته شد. بر این اساس، دولت موقت و انتقالی و پس از آن، دولت دائمی و نظام نوین سیاسی عراق در همین روند و در این 10 سال شکل گرفت تا امروز که به تثبیت رسیده است.
به کنسولی ما در اربیل حمله کردند و چهار دیپلمات ما را اسیر گرفتند. حتی در آن شرایط خرابی که آمریکا مجبور به مذاکره با ایران است، باز هم بداخلاقی و زورگویی می‌کند. وزیر دفاع آمریکا گفت ما برای این‌که با ایران مذاکره کنیم و شرایط را به گونه‌ای تغییر دهیم که در مذاکره موفق باشیم، این کار را انجام دادیم.

در بُعد امنیتی هم آمریکا در عراق دچار بحران شد. طی سال‌های 1384 و 1385 التهابات امنیتی عراق به اوج رسید. کشتار مردم بی‌گناه، گروگان‌گیری و تخریب اماکن دولتی و مردمی افزایش یافت و از هیچ جنایتی فروگذار نشد. از طرفی در این گرداب ناامنی، آمریکایی‌هایی که برای ایجاد امنیت آمده بودند، خودشان هم دچار یک ناامنی مضمن شده بودند. آمریکایی‌ها با وجود 160 هزار نیروی نظامی و چند هزار نیروی امنیتی، فضای امنیتی عراق را مناسب خودشان نمی‌دیدند. مجموعه‌ی این عوامل باعث شد که آمریکا دچار یک استیصال جدی شود. نیروهای نظامی آمریکا از لحاظ روحی و امنیتی دچار مشکل شدند و آمریکا هزینه‌های سنگینی را متقبل شد. در حقیقت ابّهت آمریکا شکست. شما در عراق این کلام حضرت امام رضوان‌الله‌علیه در آغاز پیروزی انقلاب را حس می‌کردید که گفته بودند: «آمریکا یک ببر کاغذی است.» یعنی با وجود این تانک‌ها و توپ‌ها و این نظامی‌های چندستاره و با آن اهداف اشغالگری که اشاره شد، حالا باید برای حل مشکلاتشان دست کمک به سوی دیگران دراز ‌کنند.

در این مقطع، آمریکا که به فرانسه و آلمان اجازه‌ی ورود به عراق را نداده بود، حالا اصرار می‌کرد که با ایران وارد مذاکره شود، شما شک نکنید که این نشان می‌داد آمریکا به دلیل سیاست‌های غلطش دچار یک شکست فاحش شده بود. آنها حتی نمی‌خواستند اجازه بدهند که سفارت ما در عراق باز شود و به هر بهانه‌ای می‌خواستند سفیر ما را به عراق راه ندهند، اما به شرایطی رسیدند که درخواست مذاکره کردند. اگر آمریکا در عراق می‌توانست اهداف خودش را محقق کند، هدف بعدی آمریکا جمهوری اسلامی بود، اما به لطف الهی و از برکت وجود ائمه‌ی اطهار علیهم‌السلام و مجاهدت‌ها و مقاومتی که ملت عراق کرد، آمریکا نه‌تنها در عراق دچار ناکامی شد، بلکه سیاست‌های منطقه‌ای خود را شکست‌خورده یافت.

من این مقدمه را از این جهت گفتم تا مشخص شود که آمریکا به دلیل إعمال سیاست‌های غلط و ناکامی‌هایش مجبور شد از ابزار مذاکره برای تأمین خواسته‌هایش استفاده کند. بنابراین درخواست مذاکره از سوی آنها در این فضا شکل گرفت و بهانه هم امنیت عراق بود. البته خواسته‌ی آمریکایی‌ها از مذاکره چیزی بود و خواسته‌ی ایران و عراق چیزی دیگر و البته هر دو به نام امنیت.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif ما چه می‌خواستیم و آنها به دنبال چه بودند؟
عراق درگیر بحران امنیتی ناشی از دو عامل اشغال و تروریسم بود. استراتژی جمهوری اسلامی ایران هم این بود که اگر قرار است امنیت در عراق برقرار باشد، باید حکومت این کشور بر اساس قانون اساسی عراق شکل بگیرد. به دلیل مصالح مشترکی که بین ایران و عراق وجود داشت، طبیعی بود که ایران خواسته‌ی عراقی‌ها را مبنی بر مذاکره با آمریکا اجابت کند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif بالاخره ما که ماهیت و هدف آمریکا را می‌دانستیم، پس چرا قبول کردیم؟
اگر ایران مشکلات عراق را نمی‌دید و در نظر نمی‌گرفت، این ابهام همیشه برای عراقی‌ها باقی می‌ماند که آمریکا گفت مذاکره کنیم و مشکلات را حل کنیم و اگر ایران آمده بود، مشکلات ما حل می‌شد. بنابراین خارج از این‌که آمریکایی‌ها چگونه می‌اندیشیدند، پرونده‌ی امنیتی عراق برای ما موضوعیت داشت وگرنه از همان اول هم روشن بود که آمریکایی‌ها به فکر مردم عراق نیستند. اگر میلیون‌ها نفر هم کشته شوند، برای دولتمردان آمریکایی‌ واقعاً اهمیتی ندارد. آن‌چه برای آمریکا مهم است، منافع و مصالح خودش است و نه اخلاق. شما جنایات صدام را ببینید؛ آن‌جایی که علیه ملت ایران از مواد شیمیایی استفاده کرد، یا در حلبچه استفاده کرد، یا در عملیاتی بیش از 180 هزار کُرد را کشت، آیا آمریکا محکوم کرد؟ اما برای ایران و رهبران عراق مهم بود که بی‌گناهان کشته نشوند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif اگر موافق باشید، به مذاکرات بپردازیم. سه دور مذاکره برگزار شد. آیا پیشنهاد مذاکره را رسماً طرف آمریکایی داد؟
بله. اما نکته‌ی جالب این‌که در آن مقطع مذاکره‌ی دو‌جانبه از سوی آنها مطرح شد، اما ما پاسخ دادیم که در مذاکره باید عامل اصلی و موضوع اصلی مذاکره یعنی عراقی‌ها هم حاضر باشند. بنابراین ما مذاکره‌ی دوجانبه را به سه‌جانبه تبدیل کردیم، چون هدف ما حمایت از دولت عراق بود.
آمریکا سیاست «نیش و نوش» را دنبال می‌کرد و این یعنی در حالی که شما را متهم می‌کند که مداخله‌گر هستید، در عین حال می‌گوید اگر ما با هم در این قضیه همکاری کنیم، دریچه‌ای برای همکاری‌های بعدی باز خواهد شد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif چرا آمریکایی‌ها ابتدا مخالف حضور عراق در مذاکرات بودند؟
از رفتار سیاسی آنها برمی‌آمد که آمریکا از دولتِ برآمده از انتخابات عراق راضی نبود و اگرچه ظاهراً شعار حمایت می‌داد، اما عملش مغایر با شعارش بود.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif به عنوان رئیس هیأت مذاکره‌کننده‌ی ایرانی در عراق، رفتار و مواجهه‌ی آمریکایی‌ها را در مذاکرات چگونه تحلیل می‌کنید؟
آمریکایی‌ها قبل و حین و بعد از مذاکرات، حرکت‌های غیر منطقی انجام دادند. آنها قبل از مذاکره دو کار کردند؛ اولاً این عملیات روانی را راه‌انداختند که ایران در مسائل عراق مداخله می‌کند و حامی ناامنی و تروریسم است. دوم این‌که به کنسولی ما در اربیل حمله کردند و چهار دیپلمات ما را اسیر گرفتند. ببینید آنها نیت خود را هم در بسیاری موارد بیان می‌کنند. حتی در آن شرایط خرابی که آمریکا مجبور به مذاکره با ایران است، باز هم بداخلاقی و زورگویی می‌کند. وزیر دفاع آمریکا گفت ما برای این‌که با ایران مذاکره کنیم و شرایط را به گونه‌ای تغییر دهیم که در مذاکره موفق باشیم، این کار را انجام دادیم. یعنی حاکمیت ملی عراق را زیر پا گذاشتند و به یک مرکز دیپلماتیک حمله کردند که تحت حفاظت حکومت عراق بود. می‌خواستند ما را در شرایطی قرار دهند که در مذاکره بتوانند امتیاز بگیرند.

آمریکایی‌ها در حین مذاکرات هم سیاست اتهام‌زنی را در پیش گرفتند. آمریکا سیاست «نیش و نوش» را دنبال می‌کرد و این یعنی در حالی که شما را متهم می‌کند که مداخله‌گر هستید، در عین حال می‌گوید اگر ما با هم در این قضیه همکاری کنیم، دریچه‌ای برای همکاری‌های بعدی باز خواهد شد. ولی ما اصول منطقی داشتیم و مذاکره را به عنوان فرصتی برای حل مشکلات عراق تلقی می‌کردیم. حقیقتاً ما بحثمان امنیت عراق بود. حتی این خوشایند ما نبود ‌که سربازان آمریکایی برای سیاست‌های نفتی دولت‌مردان خودشان کشته می‌شدند. به همین جهت ما تمام سناریوهای ممکن را پیش‌بینی کردیم که هر اولویتی را که طرف مقابل بگوید -نظیر کنترل مرزها، مبارزه‌ی با تروریسم و هر موضوع دیگری- ما فرمول آماده داشته باشیم.

مسأله‌ی دوم در مذاکرات، ژست ابرقدرتی‌ آمریکایی‌ها بود. این ژست این نیست که امروز به عنوان یک طرف مذاکره‌کننده بنشیند و بخواهد مطالبش را بگوید و بشنود؛ آمریکا می‌خواهد ابرقدرتی خودش را به رخ بکشد و طبیعی بود که برای تیم مذاکره‌کننده‌ی ایران این مسأله هیچ اهمیتی نداشت. یک جایی آمریکایی‌ها آمدند منت بگذارند و گفتند که ایران باید ممنون باشد بابت این‌که ما اجازه دادیم که سفیرش از زندانی‌ها(دیپلمات‌های اسیر) دیدار کند. در جواب گفته شد که اصلاً آمریکا باید بابتِ این غلطی که کرده و دیپلمات‌ها را دستگیر کرده، عذرخواهی کند. این جواب در مقابل گردنکشی آن‌ها بود. آمریکایی‌ها این را به‌خوبی احساس کردند که اگر بخواهند باقلدری برخورد کنند، با همین ادبیات با آنها صحبت خواهد شد ولذا خودشان را جمع کردند.

اما پس از مذاکره، سیاست فرافکنی را در پیش گرفتند. با این کار می‌خواستند اراده‌ی خود را تحمیل کنند. در تبلیغات رسانه‌ای طوری وانمود ‌کردند که با ایران مذاکره شد و گفته شد که نباید در عراق دخالت کند و ایران هم تسلیم شد. به محض این‌که دور اول مذاکره انجام گرفت، با این‌که نخست‌وزیر عراق به عنوان میزبان، یک برنامه‌ی نهار ترتیب داده بود، رئیس هیأت آمریکایی گفت من کار دارم و باید بروم. این در حالی بود که تمام خبرنگارها را در سفارت جمع کرده بودند تا سریعاً آن‌گونه که می‌خواستند، فضای رسانه‌ای را در اختیار بگیرند. در حالی که قرار مصاحبه‌ی مطبوعاتی به گونه‌ای دیگر برنامه‌ریزی شده بود. حتی خبرنگارانی که در منطقه‌ی سبز حضور داشتند، هنوز آنجا بودند. ما وقتی به سفارت رسیدیم، فضای رسانه‌ای کاملاً عوض شده بود. این موضوع نشان داد که آمریکایی‌ها مذاکره را برای تحمیل اراده‌ی خود می‌خواهند و به این معنی نیست که در یک شرایط منطقی و با ابزار مذاکره بخواهند مسائل را حل کنند.
از نظر هیأت حاکمه‌ی آمریکا، مذاکره یک ابزار است برای تحمیل اراده؛ همان‌گونه که آنها از ابزار لشکرکشی استفاده می‌کنند، عملیات روانی طراحی و اجرا می‌کنند یا فشار اقتصادی می‌آورند و همه‌ی این‌ها ابزارهایی است در جهت تحقق اهدافشان.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif مذاکرات طی چه فرایندی قطع شد؟
دور سوم آن مذاکرات، مرحله‌ی کارشناسی بود و ورود به عرصه‌ی عملیاتی. آثار آن هم در جامعه‌ی عراق در حال بروز و ظهور بود. یکی از خواسته‌های ما این بود که پرونده‌ی امنیتی عراق به دولت این کشور داده شود و دیگران فقط کمک کنند. یکی دیگر از خواسته‌های ما این بود ‌که آمریکایی‌ها نمی‌توانند خودسرانه عملیات بکنند یا هر اقدام دیگری یا تشکیلات نظامی ایجاد کنند و آن را تحمیل کنند. طبیعتاً در این شرایط آمریکایی‌ها هم منتفع می‌شدند، اما این‌جا مذاکره قطع ‌شد. آمریکا اهدافی از مذاکره داشت که احساس ‌کرد اگر این روند ادامه یابد، به مصلحتش نیست. اگرچه نگاه جمهوری اسلامی ایران به همه خیر است و حتی در این مورد آمریکایی‌ها هم نفع می‌بردند، اما از مقطعی که مذاکرات کارشناسی به این موضوعات ‌رسید، آمریکایی‌ها قطع کردند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif بهانه و دلیل آنها چه بود؟
ادله‌ای نیاوردند، اما مسأله‌ی روشن این بود که ادامه‌ی آن روند باعث تقویت حکومت عراق می‌شد، زیرا مسئولیت پرونده‌ی امنیتی به دولت عراق واگذار می‌شد و این نشان می‌داد که دولت عراق بی‌نیاز به اشغالگر و حکومت خارجی می‌تواند امنیت را برقرار کند. همچنین دولت عراق می‌تواند با دیگران روابط داشته باشد. در این شرایط، وقتی روند برقراری امنیت در حال بهبود باشد، نقش جمهوری اسلامی در این صحنه نشان داده می‌شد. همه‌ی این‌ها خوشایند آمریکایی‌ها نبود. لذا وقتی فهمیدند که از طریق مذاکره به خواسته‌هایشان نمی‌رسند و دیدند که نتیجه‌ی عکس می‌گیرند، مذاکرات را قطع کردند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif رفتار ما چگونه بود؟
بر خلاف آنها که تلاششان این بود تا با تبلیغات رسانه‌ای ایران را مداخله‌گر در مسائل امنیتی عراق نشان دهند، ما به دنبال حل مشکل بودیم. این را شما می‌توانید از عراقی‌ها هم بپرسید. یعنی ایران با منطقی صحبت می‌کرد که اگر آن رعایت می‌شد، هم تکلیف تروریسم روشن می‌شد، هم تکلیف مردمی که برای دفاع از خودشان اسلحه به دستشان بود، هم تکلیف دولت عراق که باید محور برقراری امنیت باشد و هم آمریکایی‌ها که می‌خواستند از این بحران عبور کنند.
رابطه گرگ و میش نمی‌خواهیم
 


http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif جمع‌بندی و تحلیل عراقی‌ها از روند مذاکرات چه بود؟
عراقی‌ها آشکارا دیدند که تیم مذاکره‌کننده‌ی ایرانی چگونه به تیم مذاکره‌کننده‌ی آمریکا پاسخ می‌دهد. یعنی منطقی و در چهارچوب مصالح و اخلاق پیش می‌رود و رفتارش هم منطبق بر همین منطق است. این را در ارزیابی خود عراقی‌ها هم می‌توانید مشاهده کنید، چون عراقی‌ها در میز مذاکره حضور داشتند و ‌دیدند آیا جمهوری اسلامی دنبال این است که از مذاکره ژست بگیرد تا آمریکا مجبور باشد ایران را در عراق به رسمیت بشناسد یا این‌که واقعا دنبال آن است که خروجی این مذاکره به امنیت عراق بینجامد؟ حتی در برخی موارد که عراقی‌ها با ملاحظاتی نمی‌توانستند حرف و خواسته‌ی خود را به آمریکایی ها بگویند، این جمهوری اسلامی بود که با صدای رسا آن را بیان کرد و این واقعیتی بود که عراقی‌ها آن را دیدند.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif بالاخره نکته‌ای که در افکار عمومی مطرح می‌شود این است که آنها هم مانند ما به دنبال تأمین منافع خودشان بودند.
ببینید، آمریکایی‌ها صادق نیستند؛ غیر منطقی هستند و بی‌توجه به مصالح دیگران. یکی از نمونه‌هایش مسأله‌ی افغانستان است. پس از سقوط طالبان در افغانستان، قرار بود که همکاری‌های بین‌المللی و منطقه‌ای افزایش یابد و به‌ویژه همسایه‌های افغانستان در شکل‌دهی نظام جدید این کشور کمک کنند. نقش جمهوری اسلامی ایران نیز بسیار بارز بود. هم آمریکا و هم بقیه می‌دانستند که امکان ندارد بدون حضور جمهوری اسلامی ایران، نظام سیاسی افغانستان شکل بگیرد. سنگ بنای این شکل‌گیری در اجلاس بن پایه‌گذاری شد که جمهوری اسلامی نقش بسیار مهم و سازنده‌ای را در آن ایفا کرد. پس از آغاز شکل‌گیری نظام سیاسی در افغانستان، رئیس‌جمهور آمریکا این‌گونه موضع گرفت که ایران محور شرارت است! این بعد از آن بود که ما در شکل‌دهی نظام افغانستان بسیار ایفای نقش کردیم. ببینید آمریکایی‌ها چگونه در برابر این کمک خالصانه‌ی جمهوری اسلامی ایران واکنش نشان دادند؟! حتی به جای آن‌که آمریکا بر نقش سازنده‌ی ما تأکید کند، ناسپاسی کرد و گفت که جمهوری اسلامی ایران محور شرارت است. این منطق آمریکایی‌ است.

آنهایی که امروزه عطش مذاکره با آمریکا را دارند، بدانند که این ماهیت آمریکا است وگرنه اگر مذاکره ابزاری باشد برای حل مشکلات بین دو کشور یا حل معضلات بین‌المللی، معلوم است که جامعه و نظام اسلامی از این حرکت دفاع می کند. واقعیت آمریکا اما این نیست و ما این تجربه را در افغانستان نیز به‌خوبی مشاهده کردیم.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif با وجود این تجربه‌ی دوطرفه، پس چرا آمریکا دوباره به ایران پیشنهاد مذاکره می‌دهد؟
امروز آمریکا در سیاست‌های خاورمیانه‌ای خود شکست خورده است. امروز رهبری آمریکا با وجود بحران اقتصادی اروپا و آمریکا، وقوع بیداری اسلامی منطقه و این‌که امروز در منطقه جبهه‌ی جدیدی به نام مقاومت در مقابل آمریکا و استکبار و صهیونیسم شکل گرفته، به خطر افتاده است و باید فضا را آرام کند. امروز مذاکره در حقیقت فضا را تلطیف می‌کند تا این بحران اقتصاد جهانی شکل نگیرد و از طرفی در منطقه هم بگویند که ایران مقاوم هم پای میز مذاکره آمد. در صورتی که همین مقاومت است که باعث شده امروز آمریکا به جمهوری اسلامی پیشنهاد مذاکره بدهد. اگر اتکای جمهوری اسلامی به مذاکره یا به هر قدرت خارجی بود، نمی‌توانست این گام‌های محکم را بردارد. خصلت استکبار این است که به شما امتیاز نمی‌دهد. بنابراین نباید در این فضا به مذاکره دل خوش کنیم. با این منطق آمریکا، چیزی از مذاکره درنمی‌آید.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/20327/C/13910413_0520327.jpg
اگرچه نخبگان، اندیشمندان و برخی رجال سیاسی آمریکا که بخشی در دستگاه حاکمیتی و بخشی در مراکز آکادمیک و دانشگاهی هستند، به این جمع‌بندی رسیده‌اند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز، آمریکا در تمام توطئه‌ها و تهدیدها علیه جمهوری اسلامی ایران بازیگر اول بوده است؛ از تهاجم نظامی، تهاجم مستمر فرهنگی و سیاسی، کودتا، تجزیه‌طلبی، تروریسم تا امروز و تهاجم اقتصادی، علمی و سایبری، اما هیچ‌کدام از این‌ها مانع پیشرفت ایران نشده است. به همین دلیل این مجموعه به این نتیجه رسیده‌اند که ادبیات رفتاری آمریکا با جمهوری اسلامی ایران را باید تغییر دهند. البته دستگاه حاکمیتی و اداره‌کننده‌ی آمریکا هنوز در سیاستش، جمهوری اسلامی ایران را نپذیرفته است و لذا نباید به  مذاکره  دل بست.

مذاکره برای مذاکره هم که سود و اهمیتی ندارد. مهم، به‌کارگیری مذاکره است برای تأمین اهداف و نه فقط صرف این که یک مذاکره‌ای انجام شود. در حقیقت مذاکره یک ابزار دیپلماسی است برای رفع مشکل بین دو نظام سیاسی یا برای توسعه‌ی روابط یا برای برقراری روابط. بنابراین نفس برگزاری مذاکره هیچ اهمیتی ندارد.

بسیار مهم است که شما چه هدفی از مذاکره دارید و شرایط حاکم بر مذاکره چیست؟ باید ببینیم آمریکا که امروز شعار مذاکره سر‌داده، آیا به دنبال شرایط واقعی یک مذاکره هم هست یا نه؟ اساساً آن چیزی که ما از آمریکا تجربه کرده‌ایم، این است که آمریکایی‌ها به دنبال هژمونی سلطه‌ در نظام بین‌المللی و در روابط با کشورها و مؤسسات و نهادهای بین‌المللی هستند و با همین روحیه هم وارد مذاکرات می‌شوند.

از نظر هیأت حاکمه‌ی آمریکا، مذاکره یک ابزار است برای تحمیل اراده؛ همان‌گونه که آنها از ابزار لشکرکشی استفاده می‌کنند، عملیات روانی طراحی و اجرا می‌کنند یا فشار اقتصادی می‌آورند و همه‌ی این‌ها ابزارهایی است در جهت تحقق اهدافشان. از دید آنها مذاکره هم یک ابزار است برای تحقق آن هژمونی وگرنه برای آمریکا تحمل این سخت است ‌که شما از منافع خودتان در مقابل او صحبت کنید.



ارسال توسط بسیجی

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (دوشنبه) در دیدار جمعی از پیشکسوتان، قهرمانان و مدال آوران رشته های ورزشی در مسابقات جهانی و بازیهای المپیک و پارالمپیک 2012، قهرمانان و پهلوانان ورزشی کشور را سفیران هویت، تَشَخُص، عزم راسخ، هوش بالا، ایمان و پایبندی به شریعت ملت ایران دانستند و تأکید کردند: ورزشکاران قهرمان همانند قله ای هستند که زمینه ساز حرکت آحاد مردم بویژه استعدادهای جوان، به سمت قله ها می باشند.
رهبر انقلاب اسلامی، با تأکید بر اینکه دستیابی به سکوهای قهرمانی ورزشی، بدون همت و اراده محکم و هوش بالا، امکان پذیر نیست، افزودند: قهرمانان مظهر توانایی های یک ملت هستند و به همین علت، اعتماد به نفس و اعتماد ملی مردم را افزایش می دهند.
حضرت آیت الله خامنه ای حضور ورزشکاران در میدانهای بین المللی با حفظ اخلاق و روحیه جوانمردی و رعایت جوانب شرعی را تبلیغ جهانی ارزشها و صفات برجسته یک ملت خواندند و افزودند: یکی از این موارد، حضور بانوان و دختران ورزشکار با رعایت حجاب شرعی، در میدانهای بین المللی است که اقدامی فوق العاده، و بسیار مهم و با ارزش است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به موارد متعدد از قتل، تعرض و تهدید رسمی زنان مسلمان محجبه در اروپا، خاطرنشان کردند: در چنین شرایطی هنگامی که یک زن مسلمان ایرانی و دارای حجاب، بر سکوی قهرمانی می ایستد و همه را وادار به تکریم می کند، کار با عظمتی انجام شده است.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: همه باید قلباً، قدردان زنان ورزشکاری باشند که با حجاب و متانت و وقار در میدانهای بین المللی ورزشی حاضر می شوند.
ایشان نمونه دیگری از پیام رسانی ورزشکاران را، موفقیت های ورزشی جانبازان و معلولان دانستند و تأکید کردند: ایستادن یک ورزشکار جانباز یا معلول بر سکوی قهرمانی دنیا با همه سختی ها و آسیب های جسمی، نشان از عزم و اراده قوی آن ورزشکار و همچنین همت بالا و تَشَخُص یک ملت است.
رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: پیام های تشکر من از موفقیت های بین المللی ورزشکاران، نشأت گرفته از احساس صادقانه و حقیقی است که معتقد است ورزشکاران با کسب مقام قهرمانی، در واقع به ملت و کشور خود خدمت می کنند و پیام های عزم و اراده، ایستادگی و ایمان ملت ایران را به جهانیان می رسانند.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به ورزشکاران قهرمانی که در میدانهای بین المللی شعائر دینی و معنوی را زنده نگه می دارند،افزودند: از همه ورزشکارانی که در میدانهای ورزشی، نام ائمه علیهم السلام را بر زبان می آورند و یا سجده می کنند و یا دست به دعا برمی دارند و یا پس از فتح قله ها اذان می گویند و همچنین همه زنان ورزشکاری که عفاف دینی را رعایت می کنند، صمیمانه تشکر می کنم.
ایشان این تشکر را بدلیل برجسته شدن معنویات در دنیایی که جوانان به سمت بی ایمانی و لاابالی گری سوق داده می شوند، دانستند و خاطرنشان کردند: به همین دلیل ورزشکاران باید قدر خود را بدانند و در جهت حفظ و تقویت صفات پهلوانی و جوانمردی و روحیه معنوی تلاش کنند.
حضرت آیت الله خامنه ای همچنین با اشاره به انصراف ورزشکاران جوان ایرانی از مسابقه با ورزشکاران رژیم صهیونیستی افزودند: این اقدام، بسیار با ارزش و تلاشی بسیار مهم و حساس در مقابله با رژیم غاصب صهیونیستی است.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به ایجاد زمینه بروز استعدادهای جوانان در عرصه های مختلف، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی افزودند: پیشرفتها و موفقیت های جوانان ایرانی در رشته های ورزشی نشانگر آن است که ظرفیت و استعداد جوانان در رشته های گوناگون بسیار بالا است و باید برای تربیت این استعدادها و پرورش آنها به سمت قهرمانی، سرمایه گذاری شود.
حضرت آیت الله خامنه ای توانایی ها و استعدادهای بالای جوان ایرانی را در زمینه های مختلف علمی، فناوری و تحقیقاتی، یک حقیقت انکارناپذیر خواندند و تأکید کردند: تاریخ ایران اسلامی نیز گواه همین موضوع است و ظهور چهره ها و شخصیت های برجسته ای همچون ابن سینا، زکریای رازی، فارابی، سعدی و حافظ نشان دهنده وجود استعدادهای متراکم در این منطقه از دنیا است.
ایشان یکی از وظایف مهم قهرمانان ورزشی را ترویج ورزش همگانی میان آحاد مردم بویژه جوانان برشمردند و افزودند: یکی از نیازهای اساسی کشور، فراگیر شدن ورزش همگانی میان مردم است.
رهبر انقلاب اسلامی ورزش قهرمانی را موتور محرک ورزش همگانی دانستند و با تأکید بر لزوم توجه بیش از پیش به ورزش همگانی، خاطرنشان کردند: پیشرفت یک کشور منوط به نیروی انسانی سالم، عالم، با همت و دیندار است.
حضرت آیت الله خامنه ای افزودند: یکی از نتایج فراگیر شدن ورزش همگانی در میان مردم، حل بسیاری از مشکلات اخلاقی جامعه همچون اعتیاد است.
ایشان موضوع اخلاق در ورزش را، موضوعی بسیار مهم دانستند و تأکید کردند: خوشبختانه جامعه ورزشی ما، سالم است اما هنگامی که یک جوان ورزشکار بر روی امواج تبلیغ و توجه جهانی قرار می گیرد، خطر اخلاقی او را بشدت تهدید می کند و باید از خود، مراقبت کند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: از جمله ویژگیهای اخلاقی لازم برای یک ورزشکار، مغرور نشدن، مردمی و جوانمرد ماندن، با مردم بودن، و برای مردم دل سوزاندن است که باید ورزشکاران برای حفظ و تقویت این روحیات تلاش کنند.
حضرت ایت الله خامنه ای خاطر نشان کردند : یک قهرمان ورزشی در بُعد فردی نیز بدلیل اعتماد به نفس بالا ، قاعدتا باید از صفات ناپسندی همچون چاپلوسی و تملق ، دروغگویی و دورویی به دور باشد.
ایشان با اظهار گلایه از تلاش برخی، برای تخریب فضای ورزشی کشور از طریق ترویج تهمت، دروغ، نزاع و تخریب افراد تأکید کردند: متأسفانه سهم رسانه های ورزشی در این کار خلاف کم نیست و من در این خصوص هشدار می دهم.
رهبر انقلاب اسلامی خاطر نشان کردند: برخی رسانه های ورزشی با بزرگنمایی موضوعات کوچک و ایجاد فضای دعوا، تلاش می کنند تا افراد مصاحبه کننده رابه سمت حرف های تند و ناسزاگویی سوق دهند که این کار نادرستی است و باید نقطه مقابل آن در رسانه ها تقویت شود.
حضرت آیت الله خامنه ای مسئولان ورزشی کشور را به اولویت بندی رشته های ورزشی توصیه و تأکید کردند: باید برخی رشته ها که در داخل دارای ریشه تاریخی و تجربه کافی است، مورد اهتمام و سرمایه گذاری بیشتری قرار گیرد.
ایشان یکی دیگر از مسائل بسیار ضروری در ورزش کشور را علمی کردن ورزشی دانستند و خاطر نشان کردند: باید بر روی قواعد علمی رشته های ورزشی و تحقیقات علمی در این خصوص، توجه ویژه ای شود و فقط به تحقیقات علمی خارجی اکتفا نشود.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: وقتی متخصصان و صاحب نظران جوان ما توانایی دستیابی به موفقیت های بزرگ و خیره کننده در حوزه های پیچیده علمی را دارند، قطعا در عرصه ورزش نیز توانایی تحقیقات علمی و ارائه نظریه های نو را خواهند داشت.
حضرت آیت الله خامنه ای در پایان خطاب به قهرمانان و پیشکسوتان گفتند: شما نور چشم ملت ایران هستید و امیدوارم همواره اینگونه باشید.
پیش از سخنان رهبر معظم انقلاب، 6 نفر از ورزشکاران و مدال آوران و پیش کسوتان، نقطه نظرات و پیشنهادهای خود را در خصوص مسائل ورزش کشور بیان کردند.
آقای «حمید سوریان» صاحب مدال طلای المپیک و دارنده 5 مدال جهانی در رشته کشتی فرنگی، بر تشکیل آکادمی های علمی برای رشته های ورزشی تأکید کرد و با یادآوری علاقه تعداد قابل توجهی از خانواده‌ها به تشویق فرزندانشان در خصوص دنبال کردن ورزش قهرمانی، نگرانی آنها از آتیه فرزندان و بویژه مسئله اشتغال را مورد اشاره قرار داد و خواستار تسریع در اجرای قانون استخدام قهرمانان شد.
آقای «حسن گرامی» کوهنورد و سرپرست نخستین تیم صعود کننده به بلندترین دیواره دنیا بنام برجهای «ترانگو» در پاکستان، گزارشی از موفقیت های مهم کوهنوردان ایرانی از جمله طنین بانگ اذان بر فراز قله های مهم جهان بیان کرد.
«مه لقا جان بزرگی»، عضو تیم ملی تیراندازی در مسابقات المپیک 2012 با اشاره به حضور مقتدرانه زنان ورزشکار ایرانی در عرصه های بین المللی و با رعایت حجاب اسلامی گفت: این حضور تأثیر بسیار زیادی در ورزشکاران زن مسلمان از دیگر کشورها دارد.
وی خواستار توجه بیش از پیش به زیرساختهای ورزشی مربوط به بانوان و مکانهای ورزشی ویژه آنان شد.
احسان لشکری دارنده مدال المپیک 2012 و قهرمان جهان در کشتی آزاد اظهار امیدواری کرد که با همت مسئولان ورزش کشور، جلوی حذف رشته پر افتخار کشتی در رقابت های المپیک گرفته شود.
جلیل باقری جدی، جانباز 70 درصد و قهرمان بازی های پارالمپیک در پرتاب وزنه، بر مناسب سازی معابر و سیستم حمل و نقل عمومی برای ترغیب جانبازان و معلولان به انجام فعالیت های ورزشی تأکید کرد.
حسین رضازاده رئیس فدراسیون وزنه برداری و پیشکسوت این رشته نیز ضرورت تقویت پایگاه های استعداد یابی برای پیشرفت ورزش کشور را مهم دانست.
وی همچنین بر لزوم نگاه اصولی به ورزش و پرهیز از نگاههای غیر حرفه ای و سیاستهای چندگانه، تأکید کرد.
همچنین آقای عباسی وزیر ورزش و جوانان با ارائه گزارشی از دستاوردها و موفقیت های ورزش کشور در مسابقات جهانی، المپیک، پارالمپیک و بازی های آسیایی، خاطرنشان کرد: درخشان ترین موفقیت های تاریخ ورزش کشور در سال 91 رقم خورد.
وی همچنین گزارشی از اقدامات و برنامه ریزیهای وزارت ورزش و جوانان برای توسعه زیرساختهای ورزشی کشور ارائه کرد.
در پایان این دیدار ورزشکاران و مدال آوران رشته های مختلف ورزشی در فضایی صمیمانه و از نزدیک با رهبر معظم انقلاب اسلامی گفتگو کردند.




ارسال توسط بسیجی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای عصر امروز (شنبه) با صدور پیامی درگذشت عالم فرزانه و نویسنده‌ی مجاهد، حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای حاج سیّدمجتبی موسوی لاری، نماینده‌ی ولی فقیه در لارستان را تسلیت گفتند.

متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
خبر درگذشت روحانی عالیقدر و نویسنده ی مجاهد، مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین آقای حاج سیّد مجتبی موسوی لاری را با تأسف فراوان دریافت کردم.
خدمات این عالِم فرزانه و بزرگوار و ارزشمند به گسترش معارف اسلامی و مکتب اهل بیت علیهم‌السلام در سراسر جهان، در چند دهه‌ی اخیر حقاً کم نظیر است و هزاران انسان منصف و مشتاق، با هدایت نوشته‌های وی که با چیرگی علمی و تبیین منطقی نوشته و در پنج قاره منتشر می‌شد، به سر چشمه‌ی حقیقت دست یافته و اسلام را شناخته و بدان ایمان آورده‌اند.
این عالم پارسا بی هیچ تظاهر و ادعا، یک تنه و بدون تکیه به این و آن، عمر و توان خود را مصروف این مجاهدت بزرگ کرد و پرداختن به وظیفه و کسب رضای الهی را وجهه‌ی همت ساخت.
این جانب درگذشت این عالم با اخلاص را به مردم شریف لارستان و استان فارس و به همه‌ی ارادتمندان و شاگردان و بهره مندان از کتابهای او و بویژه به خاندان مکرّم و بازماندگان معزّز ایشان تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی و علوّ درجات را برای ایشان از خداوند متعال مسألت میکنم.




ارسال توسط بسیجی
   1   2   3      >

ابزار وبمستر

خرید شارژ

دانلود