سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به پایگاه اطلاع رسانی هادیان خوش آمدید

در سحرگاه سی ‏و یکم خردادماه شصت، ایرج رستمی، فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران که به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود، به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‏الله اشراقی و «شهادت» راه فرار از مسئولیت های بزرگ تاریخیِ چمران +فیلمشهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‏ بار یکدیگر را بوسیدند و باز هم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏برد.»

سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیده ‏بوسی کرد، به همة سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند.

یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه ‏ای جانکاه بودند که خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏های صدامیان، یکی از نمونه‏های کامل انسانی که مایة‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏گونه و یکی از یاران با وفای امام‏خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
شهید چمران در میان کودکان لبنانی


نیایش های عارفانه شهید چمران دل هرخداترسی را به لرزه ای وا میدارد تا بداند عشق نه این بازیهای خیابانی است و نه افسانه های اساطیری، بلکه تعالی روح بشر است به معشوقی که دل دادگی مطلق ازآن اوست. مجاهدی خستگی ناپذیرکه نامش هنوز زینت بخش میدانهای جنوب لبنان و جنوب ایران است . متن زیرمناجاتی به یادگارمانده از این عارف جاودان است که در خصوص شهادت به نگارش درآمده است .

شهادت تنها راه نجات من است

شربت شهادت چقدر برای من شیرین شده است! بهترین علاج دردهای من، بهترین راه فرار، تسلی بخش ترین داروی غم های درونی من، پرافتخارترین راه پیروزی، ثمربخش ترین تجارت دنیا و آخرت! راستی که چقدر شیرین است!

اما... اما من می دانم که شهادت راه فرار از مسئولیت های بزرگ تاریخیِ من در برابر رسالت سختی است که به عهده گرفته ام. شهادت راه نجاتی است که فقط گلیم خود را شرافتمندانه از این غرقابه های خطرناک بیرون بکشم و بقیه را به دست طوفان بسپارم. شکستی است که آن را با شهادت می پوشانم، می خواهم از میان این همه شرم و خجالت و ذلت و فلاکت و مشکلات، خود را بیرون بکشم و در برابر مردم و خدا سربلند و پیروز و مبرّا باشم!

آری ، شهادت من فرار از مشکلات و بدبختی هاست! غم و اندوه قلب مرا می فشرد، قلب شکسته و مجروحم دیگر طاقت تحمل ندارد. اشک می ریزم، می سوزم، درد می کشم، آب می شوم... و خدایا راه فراری نمی یابم...خدایا نجاتم ده، خدایا به من راه بنما، خدایا مرا از رحمت بی پایان خود محروم مکن، خدایا اگر شهادت تنها راه نجات من است هر چه زودتر مرا به این نعمت بزرگ مفتخر کن، هر چه زودتر، هر چه زودتر...





ارسال توسط بسیجی

ابزار وبمستر

خرید شارژ

دانلود