جارى چون فرات جاوید چون عاشورا
آنچه در کربلا، در عاشوراى سال 61 ق. اتفاق افتاد، گرچه بظاهر یک حادثه مىنمود، اما حماسهاى عظیم و تکان دهنده بود که وجدانهاى خفته را بیدار کرد و خون رشادت و آگاهى و حماسه، در رگهاى امت اسلامى دوانید.
عاشوراى حسینى، به مکتبى تبدیل شد که ستمدیدگان را بر ضد ظلم، مىشوراند و پیروان مکتب شهادت را به مقابله با سلطههاى غیر دینى و ضد دینى بر مىانگیخت.
از این رو، امامان شیعه، به عنوان یک «خط احیاگر»و برنامهاى بسیج کننده، روى حادثه کربلا تاکید داشتند و همواره مىکوشیدند که آن را زنده و سازنده نگه دارند. این خط مشى، هم یک برنامه مستقل الهامدهنده و تربیتى بود، هم نوعى مقابله با «سیاستسکوت» و «خط منزوىسازى» که از سوى قدرتهاى حاکم اعمال مىشد.
برنامه احیاگرى و ذکر، از سوى ائمه، علیهمالسلام، و سیاستبه فراموشى سپردن و بىاثر ساختن و پردهپوشى بر آنچه در عاشورا گذشت، از سوى حکومتهاى جور، در تقابل شدید قرار داشت، همین، سبب شد تا پیرامون محور عاشورا و کربلا، یک فرهنگ پدید آید، فرهنگى حماسى و سیاسى، بر مبناى عشق به اهلبیت، علیهمالسلام، که تجلى عشق به حق و آرمانهاى والاى مکتب بود و سبب مىشد «خط ائمه» از آن انزواى تحمیلى به در آید.
این فرهنگ و حماسه، در برخى سنتها، مراسم، عکسالعملها، ابزار و وسائل، روزها و اماکن و... نمود و تجلى یافت. برخى از این نمودها از این قرار بود:
- گریه بر امام حسین، علیهالسلام،
- زیارت کربلا،
- عزادارى محرم و سینهزنى و زنجیرزنى و قمهزنى،
- مجالس سوگوارى بر حسین، علیهالسلام، در طول سال،
- تشکیل و تاسیس هیئتهاى عزادارى و توسل،
- ساختن تکیهها و حسینیهها و عزاخانهها،
- نذر و وقف براى اباعبدالله الحسین، علیهالسلام، و عزادارى،
- نوحهخوانى و مرثیهسرایى و پردهخوانى،
- وعظ و خطابه در محافل حسینى و روضهخوانى
- توسل به شهداى کربلا،
- برپایى و اجراى تعزیه و شبیهخوانى،
- سقایى و یاد تشنگى حسین، علیهالسلام،
- نامگذارى اماکن، مساجد، تکیهها و هیئتهاى متوسلین به نام شهداى کربلا،
- قداست تربت امام حسین، علیهالسلام، و مهر کربلا،
- لقب «کربلایى» براى زائر سیدالشهداء و چاووشخوانى،
- الهامبخشى فرات، قبر شش گوشه و گودال قتلگاه و قنداق اصغر، علیهالسلام،
- مقتلنویسى،
- گرامیداشت اربعین،
- علمات و پرچم و توق و کتل،
- و... بسیارى از اینگونه محورها و موضوعات، که شرح و بسط تاریخى همه اینها و تحلیل و نقش آنها در زنده نگه داشتن حماسه عاشورا و شکل دادن به «فرهنگ عاشورا» کتابى عظیم خواهد شد. در این نوشته، تنها به توضیحى درباره برخى روشها که در فرهنگ اسلامى در راستاى پاسدارى از مکتب خون و حماسه حسینى نقش داشته و دارد، مىپردازیم .
مدایح و مراثىدر روزگارى که شعر و ادب، در اختیار حکام جور بود و شاعران اجیر، چه براى مدح امیران و سلاطین و چه گستاخانه براى بدگویى از خاندان عصمت و طهارت، علیهمالسلام، پول مىگرفتند و شعر مىسرودند، امامان مىکوشیدند تا از شعر، به عنوان سلاحى در دفاع از حق و مبارزه با ستم و افشاى چهره تزویر استفاده شود. بخصوص شاعران شیعه درباره مظلومیتشهداى کربلا و کشتگان وادى عشق در عاشورا، با جانسوزترین تعبیرات، شعر مىسرودند و «جهاد فرهنگى» آنان مورد تایید و حمایت ائمه بود.
سرودههاى موضعدار شاعران متعهد، در دو محور «مدایح» و «مراثى» بود و هر دو قالب در راستاى تبیین «خط حق» به شمار مىرفت.
امام صادق، علیهالسلام، فرمود:
من قال فینا بیتشعر بنىالله له بیتا فى الجنة (1)
هر کس درباره ما خاندان، یک بیتشعر بسراید، خداوند برایش خانهاى در بهشتبنا مىکند.
شاعرانى همچون دعبل، کمیت، عبدالله بن کثیر، سید حمیرى و... در این خط عمل مىکردند.
علامه امینى درباره سید حمیرى که یکى از وارسته مردان مخلص اهلبیت و شاعران توانمند ولایت و عاشورا و یکى از مرثیهسرایان بلند پایه حماسه کربلا بود، مىگوید:
حضور در هر مجلسى که در آن آل محمد، صلىاللهعلیهوآله، یاد نمىشد، او را ملول و خسته مىکرد و هرگز به محفلى که خالى از آنان بود، انس و الفت نداشت (2) .
«دعبل» نیز در قصیده معروف «مدارس آیات»، در بخشى عمده، به سوگ شهداى آل محمد، صلىاللهعلیهوآله، و به خون خفتگان دشت کربلا و مرثیه اباعبدالله الحسین، علیهالسلام، پرداخته است. (3)
امام صادق، علیهالسلام، به یکى از شاعران خط خون، «جعفر بن عفان طائى» فرمود:
به من خبر رسیده که درباره امام حسین، علیهالسلام، شعر مىگویى و خوب هم شعر مىگویى؟
گفت: آرى.
آنگاه بخشى از شعرها و مرثیههایش را در محضر امام صادق، علیهالسلام، خواند. امام و اطرافیان بشدت گریستند، تا آنجا که سیلاب اشک بر صورت و محاسن امام جارى شد، سپس امام فرمود:
- اى جعفر! به خدا سوگند، در این لحظه که سوگنامه حسین (ع را مىخواندى، فرشتگان مقرب پروردگار، شاهد و شنواى سخنتبودند و چون ما و بیش از ما گریستند، خداوند، بهشت را بر تو لازم کرد و تو را آمرزید. سپس افزود:
ما من احد قال فى الحسین، علیهالسلام، شعرا فبکى و ابکى به الا اوجب الله له الجنة و غفر له. (4)
هیچ کس درباره حسین، علیهالسلام، شعرى نگفت که بگرید و بگرایاند، جز آنکه خداوند، او را بخشوده و بهشت را بر او واجب گرداند.
به کارگرفتن عنصر شعر، به لحاظ «تاثیر عاطفى» و «گسترش سریع»، گامى اساسى در ثبتحماسههاى عاشورا در دفتر تاریخ بوده است. مردم نیز، اشعار مدح و مرثیه را مىخواندند، حفظ مىکردند، حتى به فرزندان خود مىآموختند. تعالیم عاشورا، در خلال همین سرودهها نسل به نسل، زنده مىماند و خوگرفتگان به مدایح و مراثى، در سایه محتواى این اشعار، با فرهنگ اهلبیت مىزیستند.
امام امت، قدس سره، فرموده است:
با این هیاهو، با این گریه، با این نوحهخوانى، با این شعرخوانى، با این نثرخوانى، ما مىخواهیم این مکتب را حفظ کنیم، چنانچه تا حالا هم حفظ شده. (5)
عزادارى
بر پاکردن شعائر سوگوارى بر شهیدان مظلوم، ضمن مقابله نمودن با فراموش شدن یادشان، تعلیم دهنده ارزشهاى متعالى حماسه کربلاست. مراسمى که همه ساله و همه جا به یاد کربلا و عاشورا بر پا مىشود، مایه بقاى مکتب و گسترش تعالیم وحى و اهلبیت است.
رساندن صداى شهادت عاشورائیان به گوش تاریخ، در هیاهوى پر فریب اغواگران براى پوشاندن حقایق و لوث کردن خون شهدا، رسالتى عظیم بوده و هست. شدت علاقه ائمه به مجالس عزادارى سیدالشهداء و نیز، میزان خصومت و ناراحتى دشمنان از برپایى آنگونه محافل و اجتماعات، گویاى این حقیقت است که حیات حماسه عاشورا در گرو این شعائر است، وگرنه به فراموشى سپرده مىشود.
امام صادق، علیهالسلام، به عبدالله بن حماد فرمود:
به من خبر رسیده که جمعیتى از اطراف کوفه و جاهاى دیگر از زن و مرد، در نیمه شعبان به زیارت حسین، علیهالسلام، مىآیند و سخنها و داستانها و ندبهها و سوگوارى و مرثیه دارند.
گفت: «آرى چنین است، خود من نیز شاهد برخى از اینها بودهام.»
حضرت فرمود: «سپاس خدایى را که در میان مردم، کسانى را قرار داده، تا به سوى ما آیند و ما را بستایند و براى ما مرثیه سرایند...» (6)
در حدیث دیگرى امام باقر، علیهالسلام، اینگونه به پیروان خویش، دستور مىدهد:
بر حسین، علیهالسلام، ندبه و گریه کنند، و به اهل خانه دستور داده شود که بر حسین بگریند و در خانهها، مراسم گریه و عزادارى و ناله سر دادن در غم حسین، علیهالسلام، باشد و اهل خانه و شیعیان، به یکدیگر تعزیت و تسلیت گویند... (7)
اینها، سبب «احیاء امر» و زنده نگه داشتن «خط اهلبیت» مىشود و در نتیجه، تضمینى بر بقاى مکتب است.
امام خمینى،قدس سره، مىفرماید:
این مجالسى که در طول تاریخ بر پا بوده و با دستور ائمه، علیهمالسلام، این مجالس بوده است... ائمه اینقدر اصرار کردند به اینکه مجمع داشته باشید، گریه بکنید، چه بکنید، براى اینکه این حفظ مىکند کیان مذهب ما را... (8)
برپایى اینگونه مجالس، هر چند مخفیانه و درون خانهها باشد، صداى اعتراضى استبر ضد دشمنان و استغاثه مظلومیتى است، علیه ظالمان و هر خانه علوى که داغدار و شهید داده است، وقتى در سوگ سالار شهیدان اشک مىریزد، حس عدالتخواهى و انتقامجویى از ستمگران در جانش شعله مىکشد. این، خاصیت هر گریه و عزادارى در عصر خفقان است، که تبدیل به کانونى براى افشاگرى، الهامگیرى، خط دهى، تجمع نیروها، شناخت افراد و شناساندن چهرههاى پاک است.
امام خمینى، قدس سره، مىفرماید:
مساله، مساله گریه نیست، مساله، مساله تباکى نیست، مساله، مساله سیاسى است که ائمه با همان دید الهى که داشتند، مىخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند، از راههاى مختلف، اینها را یکپارچه کنند تا آسیبپذیر نباشند. (9)
و مىفرماید:
گریه کردن بر شهید، زنده نگه داشتن نهضت است. (10)
آنچه که به عنوان «بعد سیاسى» در عزادارى و گریه مطرح است، همان زنده نگه داشتن روحیه مبارزه با ستم و تشکل انقلابیون با محوریت کربلاست، آن همه ثواب و اجر هم، علاوه بر جهات تربیتى و اخروى، به لحاظ آثار و برکات اجتماعى نیز مىباشد. حضرت امام، درباره ثوابهاى فراوانى که براى عزادارى سیدالشهداء وارد شده مىفرماید:
این که براى عزادارى، براى مجالس عزا، براى نوحهخوانى، براى اینها این همه ثواب داده شده است، علاوه بر آن امور عبادیش و روحانیش، یک مساله مهم سیاسى در کار بوده است. آن روز که این روایات، صادر شده است، روزى بوده است که این فرقه ناجیه، مبتلا بودند به حکومت اموى و بیشتر عباسى و یک جمعیتبسیار کمى در مقابل قدرتهاى بزرگ. در آن وقتبراى سازمان دادن، به فعالیتسیاسى این اقلیت، یک راهى درست کردند که این راه، خودش سازمانده است... شیعیان با اقلیت آن وقت، اجتماع مىکردند و شاید بسیارى از آنها هم نمىدانستند مطلب چه هست، ولى مطلب، سازماندهى به یک گروه اقلیت در مقابل آن اکثریتها و در طول تاریخ، این مجالس عزا که یک سازماندهى سرتاسرى کشورهاست، کشورهاى اسلامى هست، و در این ایران که مهد تشیع و اسلام و شیعه است، در مقابل حکومتهایى که پیش مىآمدند و بناى بر این داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را از بین ببرند، آن چیزى که در مقابل آنها، آنها را مىترساند، این مجالس عزا و این دستجات بود. (11)
آنچه به این برنامه غنا و تاثیر مىبخشد، گذر از جنبه شکلى آن و پرداختن و رسیدن به محتوا و جهت و حقیقت آن است، اولیاى دین نیز پیوسته با هشدارهایشان در این راه، ارشاد کردهاند، تا عزادارى و سوگوارى، الهامبخش «فرهنگ جهاد و شهادت» باشد و به صورت یک موج تبلیغى، و مبارزاتى و حماسى درآید و در عزادارى، «احساس» به کمک «شعور» آید و شعور، پشتوانه احساس عاطفى گردد، تا اینگونه مجالس و شعائر و سنتها از محتوا تهى نشده و به تشریفاتى کماثر، یا بىاثر تبدیل نگردد.
عزادارى مفهومى گسترده دارد، هم برنامههاى وسیع شیفتگان سیدالشهداء را در دو ماه محرم و صفر در همه قلمرو کشورهاى اسلامى شامل مىشود، هم آنچه را که محدود و ساده، هر روز، در هر گوشهاى، خانهاى، مسجدى، برگزار مىشود و یاد «اهلبیت» زنده نگه داشته مىشود.
«اشک»، پاسدار «خون»
عزادارى (که از آن سخن مىرفت) مفهومى گستردهتر از گریستن دارد.
«گریه» و اشک ریختن در سوگ سالار شهیدان، نشانه عشق به دودمان پاکى و فضیلت است.
اشک شاهد شوق و دلیل و نشانه پیوند است، اشک زبان دل و ترجمان محبت است،
تا نسوزد دل، نریزد اشک و خون از دیدهها
آتشى باید که خوناب کباب آید برون
آنکه در سوگ عاشورائیان مىگرید، با پاى دل در کاروان حسینى گام برمىدارد و اهل همین قافله است.
از این رو، هم اشکهایى که در ماتم حسین، علیهالسلام، ریخته شود، مقدس شمرده شده، هم گریستن و گریاندن ثواب دارد و هم پیشوایان دین، خودشان پیوسته چشمانى اشکبار به یاد «عاشورا» داشتهاند.
اینگونه بوده است که اشکهاى داغداران و دیدههاى گریان، پاسدار پیام خون شهیدان بوده است، چونکه گریستن بر شهادت حسین، علیهالسلام، و یارانش، امضاى راه خونین آنان و تجدید بیعتبا «کربلا» و فرهنگ شهادت است و اشک، خون مىپرورد و گریستن، حماسه مىآفریند.
ائمه شیعه، شهادت و گواهى اشک را بر صداقت عشق، پذیرفته و از آن ستایش و نسبتبه آن تشویق کردهاند. در این زمینه، روایات بسیارى است که نقل آنها در این نوشته نمىگنجد.
امام رضا، علیهالسلام، فرموده است:
من تذکر مصابنا فبکى و ابکى، لم تبک عینه یوم تبکى العیون و من جلس مجلسا یحیى فیه امرنا لم یمت قلبه یوم یموت القلوب (12)
هر کس مصیبتهاى ما را به یاد آورد و بگرید و بگریاند، هرگز چشمانش در روزى که دیدهها گریان است، نمىگرید و هر که در مجلسى نشیند که امر ما در آن احیا و زنده مىشود، در روز مرگ دلها، دلش نمىمیرد.
در سلسله اشک بود گوهر مقصود گر هست ز یوسف خبر، این قافله دارد
در سخن مفصلى که امام رضا، علیهالسلام، درباره فضیلت و ارزش و آثار گریستن بر امام حسین، علیهالسلام، به «ریان بن شبیب» فرموده است، این احیاگرى و یادآورى نسبتبه حادثه جانگداز کربلا به چشم مىخورد. حضرت به او فرمود:
اى پسر شبیب! اگر بر چیزى گریه مىکنى، بر حسین، علیهالسلام، گریه کن، که او را همچون گوسفند سر بریدند، همراه هجده نفر از دودمانش که همه از کسانى بودند که روى زمین بىنظیر بودند، آسمانها و زمینها در شهادت او گریستند... (13)
حضرت رضا، علیهالسلام، شاید به اقتضاى شرایط روزگار، تاکید بیشترى نسبتبه مساله دارد. از جمله در روایتى بلند، مىفرماید:
در این ماه (محرم) دشمنان، خون ما را به ناحق ریختند و هتک حرمت ما نمودند و فرزندان و بانوان ما را به اسارت گرفتند و خیمههاى ما را به آتش کشیدند و غارت کردند... عاشورا، روز حسین، علیهالسلام، پلکهاى ما را مجروح و اشکهایمان را جارى ساخت و ما از سرزمین کربلا، گرفتارى و رنجبه میراث بردیم. پس باید بر کسى همچون حسین علیهالسلام گریهکنندگان بگریند، که گریه بر او، گناهان بزرگ را فرو مىریزد... (14)
این گریستن که «شرکت در حماسه او و هماهنگى با روح او موافقتبا نشاط و حرکت اوست» (15) و این نثار اشکها بر دامن احساس و در راه حق، مورد قدردانى و رحمتخواهى از سوى امامان قرار گرفت و به نوعى نصرت جبهه حق و تقویتخط امامان محسوب مىشد.
امام امت، قدس سره، در تحلیل اجتماعى مساله گریه و عزادارى براى امام حسین، علیهالسلام، بیانات بلند و ارزشمندى دارد از جمله مىفرماید:
ثوابهاى بسیار براى عزاداران او مقرر کردند، تا مردم را بیدار نگه دارند و نگذارند اساس کربلا که پایهاش بر بنیان کردن پایههاى ظلم و جور، و سوق مردم به «توحید» و «معدلت» بود، کهنه شود، با این حال، لازم است که براى عزادارى که شالودهاش بر این اساس ریخته شده، چنین ثوابهایى مقرر شود که مردم با هر فشار و سختى هم که هست، از آن ستبرندارند، و گر نه با سرعتبرق، زحمتهاى امام حسین، علیهالسلام، را پایمال مىکردند، که با پایمال کردن آن زحمتهاى پیغمبر اسلام و کوششهایى که براى تاسیس اساس تشیع کرده بود، بکلى پایمال مىشد... (16)
همچنین درباره نقش گریه و عزادارى در حفظ مکتب عاشورا مىفرماید:
سیدالشهداء را این گریهها حفظ کرده است. مکتبش را، این مصیبتها و داد و قالها حفظ کرده، این سینهزنىها و این دستجات حفظ کرده،... هر مکتبى هیاهو مىخواهد. باید پایش سینه بزنند. هر مکتبى تا پایش سینهزن نباشد، تا پایش گریهکن نباشد، تا پایش توى سر و سینهزن نباشد، حفظ نمىشود... ما باید براى یک شهیدى که از دستمان مىرود، علم بپا کنیم، نوحهخوانى کنیم، گریه کنیم، فریاد کنیم... (17)
به یاد کربلا دلها غمین است دلا خون گریه کن، چون اربعین است مرام شیعه در خون ریشه دارد نگهبانى ز خط خون چنین، است (18)
حضرت امام در سخنرانى دیگرى فرموده است:
گریه کردن بر عزاى امام حسین، زنده نگه داشتن نهضت و زنده نگه داشتن همین معنى است که یک جمعیت کمى در مقابل یک امپراطورى بزرگ، ایستاد و «نه» گفت. هر روز باید در هر جا این «نه» محفوظ بماند و این مجالس که هست، مجالسى که دنبال همین است که این «نه» را محفوظ بدارد... آنها از همین گریهها مىترسند، براى اینکه گریهاى که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است. (19)
و فرموده است:
همین گریهها نگه داشته ما را... همینها هست که مملکت را حفظ کرده... تا ابد هم اگر براى سیدالشهداء گریه کنیم، براى سیدالشهداء نفعى ندارد، براى ما نفع دارد... ما این سنگر را نباید از دستبدهیم.
ائمه همواره از گریه، به عنوان سند افشاگر و فریادى علیه ظلم، استفاده کردهاند، تا مظلومیتحسین و راه عاشورا فراموش نشود.
هرچند نیست درد دل ما نوشتنى از اشکخود، دو سطر به ایما نوشتهایم (20)
مجالس وعظ و روضه
هر تجمعى بهانه و محور مىخواهد، هر چه محور گردهمایى، مقدستر و ژرفتر باشد، آن تجمعات هم دیرپاتر و پربارتر خواهد بود.
پیروان اهلبیت، علیهمالسلام، با عشق و محبتى که به آنان داشتند و با سوز و گدازى که در شهادتشان داشتند، بهترین گزینه را براى جمع شدن، دیدار کردن، گفتگو کردن، پیرامون خط فکرى و سیاسى عاشورا و عترت داشتند. این برنامهها توصیه خود پیشوایان دین بود و در این دیدارها، گفتگوها، «احیاى امر و زنده نگه داشتن خط ائمه بود و اگر به یاد و نام حسین، علیهالسلام، و کربلا بود، حیات فلسفه عاشورا در آن نهفته بود.
امام صادق، علیهالسلام، به «فضیل» فرمود:
آیا مىنشینید و با هم حرف و حدیث مىگویید؟ پاسخ داد: آرى، جانم به فدایت، حضرت فرمود: اینگونه مجالس را دوست دارم. اى فضیل! «امر» ما را زنده نگه دارید. خداى رحمت کند کسى را که امر ما را احیا کند. (21)
در حدیث دیگرى امام صادق، علیهالسلام، به اصحاب خود فرمود:
از خدا پروا کنید، با هم برادر و نسبتبه هم نیک رفتار باشید، به خاطر خدا با هم دوستى کنید، با یکدیگر پیوند و رفت و آمد و ترحم داشته باشید، همدیگر را زیارت و ملاقات کنید، مذاکره کنید و «امر» ما را زنده بدارید. (22)
همین توصیهها، بخصوص بر محور نقل فضائل اهلبیت و گریستن بر شهید عاشورا، زمینه و بستر مناسبى براى تشکیل مجالس و محافلى شده است که عدهاى با عنوان «خطیب» و «واعظ» و جمعى با عنوان «مداح» و «مرثیهخوان» و «روضهخوان» و «ذاکر» به خطابه، وعظ، ذکر مصیبت و نقل سخنان و بیان شخصیت ائمه و شهدا بپردازند. برکات اینگونه مجالس همواره شامل امتشده است و اینگونه محافل، همچون شبکهاى گسترده، بخصوص در ایام و مناسبتهایى خاص، دلها و اندیشهها و تجمعها و تنها را به هم پیوند داده است و خود، نوعى مبارزه با دشمن و انسجام یافتن نیروهاى خودى و تقویت کننده روح جمعى بودهاست. به قولشهیدپاکنژاد:
... با نیم متر چوب و نیم متر پارچه سیاه، مىتوان موجى از احساسات بىدریغ درباره بزرگسالار شهیدان مشاهده کرد که در هیچ جا نمونهاى از آن دیده نمىشود. در حالى که براى تشکیل اجتماع حتى کوچکى باید متحمل زحمات زیادى گردید، صرف نظر از املاک موقوفه حسینى، ساختمان حسینیهها، اطعام و اکرامها، نذرها و زیارت رفتنها و اجتماعات مذهبى و کلیه مخارجى که طى ده ماه سال، به عناوین مختلف در راه این سرباز فداکار به مصرف مىرسد. (23)
منابر حسینى و جلسات وعظ دینى، همه به ذکر مصیبت و یادى از عاشورا ختم مىشود و با گریستن چشمها و سوختن دلها، تعالیم مکتب در دلها بیشتر رسوخ مىیابد و این سبب ریشه دواندن حماسه کربلا در عمق جانها و ژرفاى تاریخ مىگردد.
امام امت ،قدس سره، در زمینه نقش این مجالس و منابر و مواعظ نیز، تعابیر ارزندهاى دارد که تنها به چند نمونه اکتفا مىشود:
الآن هزار و چهار صد سال است که با این منبرها، با این مصیبتها و با این سینهزنىها ما را حفظ کردهاند، تا حالا آوردند اسلام را. (24)
و در جاى دیگر مىفرماید:
... قدرتهاى بزرگ، از این سازمانى که بدون اینکه دست واحدى در کار باشد که آنها را مجتمع کند، خود به خود ملت را به هم جوشاندهاند، در سراسر یک کشور... و اگر یک مطلبى بخواهد براى اسلام خدمتى بکند و شخصى بخواهد که مطلبى را بگوید، سرتاسر کشور به واسطه همین گویندگان و خطبا و ائمه جمعه و جماعتیکدفعه منتشر مىشود و اجتماع مردم در تحت این بیرق الهى، این بیرق حسینى، اسباب این مىشود که سازمان داده شده باشد. (25)
مساله، مساله گریه نیست، مساله، مساله تباکى نیست، مساله، مساله سیاسى است که ائمه با همان دید الهى که داشتند، مىخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند، از راههاى مختلف، اینها را یکپارچه کنند تا آسیبپذیر نباشند.
عزادارى مفهومى گسترده دارد، هم برنامههاى وسیع شیفتگان سیدالشهداء را در دو ماه محرم و صفر در همه قلمرو کشورهاى اسلامى شامل مىشود، هم آنچه را که محدود و ساده، هر روز، در هر گوشهاى، خانهاى، مسجدى، برگزار مىشود و یاد «اهلبیت» زنده نگه داشته مىشود.
پیروان اهلبیت، علیهمالسلام، با عشق و محبتى که به آنان داشتند و با سوز و گدازى که در شهادتشان داشتند، بهترین گزینه را براى جمع شدن، دیدار کردن، گفتگو کردن، پیرامون خط فکرى و سیاسى عاشورا و عترت داشتند.
اثبات لزوم امامت
ختم نبوت بدون نصب امام معصوم ، خلاف حکمت الهى است و کامل بودن دین جهانى و جاودانى اسلام ، منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت ، داراى همه مناصب الهى وى باشند
این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
این آیه که به اتفاق مفسرین در حجة الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل ، و نعمتم را بر شما تمام کرده .
و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال ، تحقق یافته است .
زیرا دشمنان اسلام ، انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) ـ مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند ـ اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد ، ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال ، و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت . ( 1 )
و کیفیت آن ، چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجة الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟ ))( 2 ) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟ همگى یکصدا جواب مثبت دادند ، آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب ، ولایت الهى را براى آن حضرت ، اعلام فرمودند .
سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله ، خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت :
(( بخ بخ لک یا على ، اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنة)) ( 3 )
و در این روز بود که این آیه شریفه ، نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایة على بعدى ))
و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت ، مخصوص على است؟ حضرت فرمود :
مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است . پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟ فرمودند :
(( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى ، ثم ابنى الحسن ، ثم النى الحسین ، ثم تسعة من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد ، القرآن معهم و هم مع القرآن ، لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض )) (4)
بر حسب آنچه از روایات متعدد ، استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم ، این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن ، سرباز زنند . از اینروى ، در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد :
(( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) ( 5 ) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن ، مصون خواهد داشت . با نزول این آیه ، پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب ، فرا رسیده و تائخیر بیش از این ، روا نیست . از این روى ، در غدیر خم به انجام این وظیفه ، مبادرت ورزیدند . ( 6 )
البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون ، جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت ، هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) ( 7 ) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین ، نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود .( 8 )
و نیز هنگامى که آیه ((یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم))( 9 )نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان(( اولواالامر )) بطور مطلق ، واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید :
این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟ فرمود :
(( هم خلفائى یا جابر و ائئمة المسلمین من بعدى . اولهم على بن ائبى طالب ، ثم الحسن ، ثم الحسین ، ثم على بن الحسین ، ثم محمد بن على المعروف فى التوارة بالباقر ـ ستدر که یا جابر ، فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد ، ثم موسى بن جعفر ، ثم على بن موسى ، ثم محمد بن على ، ثم على بن محمد ، ثم الحسن بن على ، ثم سمیى و کنیى حجة الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) ( 10 ) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .
در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم . فرمود :
در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است . عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم ، على و اهل بیتش ( ع ) را بنام ، معرفى نکرده است؟ فرمود :
به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد ، و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ... این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود :
(( اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى ، فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم ، همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم ، جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد ، و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم . انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلالة)) (11)
( ( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند . همانا هرگز شما را از باب هدایت ، خارج نمى کنند و درباب ضلالت ، وارد نمى سازند )
و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود :
(( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) (12) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) (13) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) (14) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست . (15)
اولین معنایی که از عید به ذهن میرسد، تغییراتی است که انسان از ظاهر خود و یا در طبیعت میبیند . این آرایش ظاهری همچون پوشیدن لباس نو و آمدن بهار طبیعت به یک معنا عید نامیده شده است .
در روایتی از امیر المومنین علی علیه السلام آمده است که : هر روزی که انسان در آن به زشتی آلوده نگردد آن روز عید است چرا که زشتی مهمترین بستر ظهور نزاع میان آدمیان است وباعث برهم خوردن آرامش درونی و بیرونی انسانها میگردد و این همان چیزی است که با عید یعنی آرامش و شادمانی منافات دارد .
از سوی دیگر حرکت انسانها به سوی علم و معرفت همواره با شادمانی و نشاط توأم است خاصه آنکه وقتی انسان معنای جدیدی کشف میکند ، ابتهاج زائد الوصفی تمام وجود آدمی را در بر میگیرد ، آن لحظه تازه عید نامیده میشود .
معنای دیگری که از عید,عارفان به ما آموخته اند ، جان باختن و قربانی کردن جان خویش در پای معشوق است . و نماد ظاهری آن ایام حج و عید قربان است که حیوانی را انسان به عنوان تحفه و هدیه به طرف جایگاه معینی میبرد تا برای کامل شدن عبادت قربانی کند . مولوی در این معنا گفته است :
خویش فربه مینماییم از پی قربان عید کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا میکشد
کشته شدن در پای محبوب و قربانی کردن خود مهمترین تعریفی است که مولوی ازعید به ما میدهد
در تمامی این تعریفها عید برای انسان مطرح شده است ،یعنی ما در شرایط ویژه ای احساس مبارکی و نو شوندگی داریم . اما به نظر میرسد این تازگی قبل از آنکه در رابطه با ما معنی شود در باره تولید کننده این شرایط یعنی خداوند باید معنا شود . چون خداوند ? بدیع السموات و الارض است ? و خود را با عنوان ?فتبارک الله احسن الخالقین? به ما معرفی نموده است .
واز سوی دیگر این مبارکی در تمامی ملک و ملکوت عالم جاری است ، لذا از این خدای بزرگ و مبارک میتوان هرلحظه طعم مبارکی را چشید به همین دلیل اگر عیدی است اولاً از آن خداست نه از آن آدمیان ، و این معنا با سایر تعاریف آمده در باب عید یک فرق گوهری دارد که آن محوریت خداست .